پارت ۱۱
بلاخره رسیدیم جنگل اول رفتیم یکم با هم بگردیم هممون با هم داشتیم راه میرفتیم که یهو من کم مونده بود پاهام پیچ بخوره و بیفتم آخه کفشم پاشنه بلند بود داشتم میفتادم چشامو رو هم فشردم ولی احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شد چشامو باز که کردم دیدم ر...رئیس بود بعد اینکه صاف وایسادم با اخم کوچیکی که بین ابروش بود گفت:مراقب باش کوچولو فعلا جز تو کسی دیگه ای نیس که مدلمون بشه گفتم:چشم رئیس ممنون
یهو صدای لیندا رو شنیدیم که خیلی با ناز و عشوه گفت:ولی من که از ات اندامم بهتره چرا من نشم مدل
رئیس به سمت لیندا برگشت و با اخم هایی که حالا بیشتر شده بود گفت:لازم نکرده من میگم کی چیکار کنه اینجا فهمیدی
لیندا گفت:ف...فهمیدم رئیس
بعد اینکه یکم تو جنگل چرخ زدیم برگشتیم به جایی که قرار بود عکس برداری کنیم واییی چرا چرا آخه من باید میشدم مدل چه لباس های بازی هم بودن همشون یه لباس زرشکی که تا روی رونم بود و از بالا فقط یه بند خیلی نازک داشت پوشیدمش سوجین اومد بالای سرم و کلی آرایشم کرد و موهامو حالت داد و بعد هم رفتیم برای عکسبرداری فیلیکس .جونکوک .لیندا .حتی خود سوجین دهنشون باز مونده بود اینقدر که خوشکل شده بودم ولی خودم دلم میخواست زمین باز بشه من برم داخلش خیلی خجالت کشیدم درسته همیشه همینجوری تیپ میزدم برای بیرون رفتنم ولی الان کلی نگاه روم بود و این داشت اذیتم میکرد. بعد عکسبرداری رفتیم برای ناهار کنار رودخونه من رفتم تا لباسمو عوض کنم داشتم میرفتم که یهو دستی دور کمرم حلقه شد و منو برد پشت ماشین تا کسی نبینه میخواستم جیغ بزنم ولی جلوی دهنمو گرفت ا...اون رئیس جونکوک بود گفت:دستمو بر میدارم جیغ نزن
دستشو آروم برداشت با لحن طلبکاری گفتم:چیکار میکنی
گفت:کی بهت گفت همچین لباس های بازی طراحی کنی اونم خودت بپوشی
گفتم:و..ولی شما خودتون گفتین که ازطرح های من خوشتون اومده بعدشم گفتین که من بشم مدل پس الان مشکلش چیه
گفت:الان مشکل من این لباس فاکیه که پوشیدی زود باش برو عوضش کن
گفتم:باشه میرم ولی فک نکنم به شما ربطی داشته باشه
خیلی عصبی گفتی:چرا ربط داره
گفتم:چه ربطی داره اونوقت
گفت:ربطش اینه که من عاشقتم فهمیدی؟
گفتم:چ...چی
گفت:همون که شنیدی زود باش برو لباستو عوض کن تا همینجا نگرفتم به فاکت بدم
منم که کلا هنگ کرده بودم رفتم و سریع لباسمو عوض کردم....
یهو صدای لیندا رو شنیدیم که خیلی با ناز و عشوه گفت:ولی من که از ات اندامم بهتره چرا من نشم مدل
رئیس به سمت لیندا برگشت و با اخم هایی که حالا بیشتر شده بود گفت:لازم نکرده من میگم کی چیکار کنه اینجا فهمیدی
لیندا گفت:ف...فهمیدم رئیس
بعد اینکه یکم تو جنگل چرخ زدیم برگشتیم به جایی که قرار بود عکس برداری کنیم واییی چرا چرا آخه من باید میشدم مدل چه لباس های بازی هم بودن همشون یه لباس زرشکی که تا روی رونم بود و از بالا فقط یه بند خیلی نازک داشت پوشیدمش سوجین اومد بالای سرم و کلی آرایشم کرد و موهامو حالت داد و بعد هم رفتیم برای عکسبرداری فیلیکس .جونکوک .لیندا .حتی خود سوجین دهنشون باز مونده بود اینقدر که خوشکل شده بودم ولی خودم دلم میخواست زمین باز بشه من برم داخلش خیلی خجالت کشیدم درسته همیشه همینجوری تیپ میزدم برای بیرون رفتنم ولی الان کلی نگاه روم بود و این داشت اذیتم میکرد. بعد عکسبرداری رفتیم برای ناهار کنار رودخونه من رفتم تا لباسمو عوض کنم داشتم میرفتم که یهو دستی دور کمرم حلقه شد و منو برد پشت ماشین تا کسی نبینه میخواستم جیغ بزنم ولی جلوی دهنمو گرفت ا...اون رئیس جونکوک بود گفت:دستمو بر میدارم جیغ نزن
دستشو آروم برداشت با لحن طلبکاری گفتم:چیکار میکنی
گفت:کی بهت گفت همچین لباس های بازی طراحی کنی اونم خودت بپوشی
گفتم:و..ولی شما خودتون گفتین که ازطرح های من خوشتون اومده بعدشم گفتین که من بشم مدل پس الان مشکلش چیه
گفت:الان مشکل من این لباس فاکیه که پوشیدی زود باش برو عوضش کن
گفتم:باشه میرم ولی فک نکنم به شما ربطی داشته باشه
خیلی عصبی گفتی:چرا ربط داره
گفتم:چه ربطی داره اونوقت
گفت:ربطش اینه که من عاشقتم فهمیدی؟
گفتم:چ...چی
گفت:همون که شنیدی زود باش برو لباستو عوض کن تا همینجا نگرفتم به فاکت بدم
منم که کلا هنگ کرده بودم رفتم و سریع لباسمو عوض کردم....
۳۲.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.