ارباب سختگیر!
part ⁸
با دیدن رد پاهای قرمز یا شاید اون چیزی که تو ذهنم بود یعنی خون ترسیده راهمو ادامه دادم که به درختی رسیدم.
درخت عادی نبود!
بلند تر!
محکمتر!
و از همه مهمتر صدای عجیبی ازش میومد!
دستمو روی درخت گذاشتم که انگاری صدا قطع شد.
با قرار گرفتم دستی دور کمرم سریع برگشتم با قیافه کوک که انگار خندشو داشت کنترل میکرد روبه رو شدم.
بعد از چند دقیقه تازه ویندوزم بالا اومد که همه اینا کار کوک بوده!
مشت آرومی به بازوش زدمو ادامه دادم:چرا اینکارو کردی ها چرا
اشکام بدون دلیل گونمو خیس کردن و هر لحظه گریم شدیدتر میشد.
کوک دستمو کشیدو منو توی بغلش انداخت ولی با چیزی که پشتش دیدم.....
ادامه دارد......
با دیدن رد پاهای قرمز یا شاید اون چیزی که تو ذهنم بود یعنی خون ترسیده راهمو ادامه دادم که به درختی رسیدم.
درخت عادی نبود!
بلند تر!
محکمتر!
و از همه مهمتر صدای عجیبی ازش میومد!
دستمو روی درخت گذاشتم که انگاری صدا قطع شد.
با قرار گرفتم دستی دور کمرم سریع برگشتم با قیافه کوک که انگار خندشو داشت کنترل میکرد روبه رو شدم.
بعد از چند دقیقه تازه ویندوزم بالا اومد که همه اینا کار کوک بوده!
مشت آرومی به بازوش زدمو ادامه دادم:چرا اینکارو کردی ها چرا
اشکام بدون دلیل گونمو خیس کردن و هر لحظه گریم شدیدتر میشد.
کوک دستمو کشیدو منو توی بغلش انداخت ولی با چیزی که پشتش دیدم.....
ادامه دارد......
۳۶.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.