فیک کوک ( جدایی ناپذیر) پارت ۵
از زبان ا/ت
اتاقش جلوی میزم بود هر چقدر سعی میکردم چشم ازش بردارم نمیشد تا اینکه خانم مزاحم اومد یعنی لینا ، گفت : خب مکان رو انتخاب کردید گفتم : بله...لینا خانم 🤥
گفت : پس من برم با جونگ کوک حرف بزنم وسایل ها رو انتقال بدیم
رفت اتاقش منم دیگه از حس در اومدم و کارم رو کردم
(فردا صبح)
از زبان ا/ت
از ساعت ۷ توی جنگلیم وسایل ها رو دارن انتقال میدن اینطوری که معلومه ۲ یا ۳ روز اینجاییم
۵ تا مینی بوس کلی وسایل آورده بودن لباس ، دکورا و.....
جونگ کوک رو اینورا نمیدیدم
همینطوری چشمام رو می چرخوندم تا ببینمش که یکی از پشت گفت : دنبال کسی میگردی
برگشتم سمتش جونگ کوک بود
گفتم : سلام صبح بخیر گفت : صبح تو هم بخیر و رفت . همین ( پس چی ازش انتظار داشتی 🤨)
به کارم ادامه دادم بعده چند دقیقه یه خانم شیک و خوشگل اومد همین که رسید رفت پیشه جونگ کوک خیلی باهم گرم گرفته بودن چشمام رو ریز کردم و بهشون نگاه کردم رفتم پیشه خواهرم گفتم : ا/نی اون کیه ؟
گفت : اون جیهو هست یه مدل مغروره که دوست رییس کوکه گفتم : دوستشه؟! چه نوع دوستی ؟ گفت : نمیدونم
رفتم کناره جونگ کوک و به جیهو سلام کردم باهام دست داد و گفت : جونگ کوک میتونم بپرسم ایشون کی هستن
جونگ کوک همین که میخواست دهنش رو باز کنه گفتم : من ا/ت مسئول این پروژه هستم خوشبختم
بعدش روبه جونگ کوک کردم و گفتم : رییس..نمیخواین ایشون رو معرفی کنید
گفت : حتما...ا/ت خانم ایشون دوسته دوران دبیرستانم هستن اسمشون هم جیهو هست
آروم گفتم : دوسته دبیرستان
جونگ کوک گفت : چیزی گفتی
گفتم : اممم...نه خب من دیگه مزاحم نشم
ازشون دور شدم
فکرم همش مشغوله اون دختره نچسب بود همه چیز واسه عکسبرداری آماده بود
جیهو خانم( 😒) هم آماده بود ایششش چقدر برای کوک ناز و اِشوه میره
جونگ کوک قرار بود ازش عکس بگیره شروع کرد به عکسبرداری بعده نیم ساعت عکسبرداری اول تموم شد جونگ کوک دوربین رو داد بهم و گفت : ا/ت لطفاً عکسا رو بریز توی لپتاپ گفتم : بله
اونا رفتن دوربین رو روشن کردم و هر عکسی از جیهو گرفته بود رو پاک کردم گفتم : حالا دلم خنک شد
رفتم پیششون و گفتم : رییس نمیدونم چیشده ولی عکسا نیستن جونگ کوک گفت : یعنی چی نیستن من خودم سیو کردمشون
گفتم : اما نیستن نگاه کنید
نگاه کرد انگار متوجه شده بود کاره منه با لبخنده دندون نمایی نگام میکرد
جیهو گفت : خیلی خب به لطف تو ا/ت باید از اول عکس بگیریم
گفتم : پس تا من صحنه رو درست کنم برید یه چرخی بزنید این دور و ورا
فرستادمشون به همون سمتی که من دیروز افتادم تو گودالش امیدوارم جیهو گودال نبینه و بیوفته توش
بعده چند دقیقه دیدم جیهو داره لنگ زنان با جونگ کوک بر میگرده فهمیدم چیشده پشتم رو کردم بهشون از خوشحالی خدا رو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر کردم
اتاقش جلوی میزم بود هر چقدر سعی میکردم چشم ازش بردارم نمیشد تا اینکه خانم مزاحم اومد یعنی لینا ، گفت : خب مکان رو انتخاب کردید گفتم : بله...لینا خانم 🤥
گفت : پس من برم با جونگ کوک حرف بزنم وسایل ها رو انتقال بدیم
رفت اتاقش منم دیگه از حس در اومدم و کارم رو کردم
(فردا صبح)
از زبان ا/ت
از ساعت ۷ توی جنگلیم وسایل ها رو دارن انتقال میدن اینطوری که معلومه ۲ یا ۳ روز اینجاییم
۵ تا مینی بوس کلی وسایل آورده بودن لباس ، دکورا و.....
جونگ کوک رو اینورا نمیدیدم
همینطوری چشمام رو می چرخوندم تا ببینمش که یکی از پشت گفت : دنبال کسی میگردی
برگشتم سمتش جونگ کوک بود
گفتم : سلام صبح بخیر گفت : صبح تو هم بخیر و رفت . همین ( پس چی ازش انتظار داشتی 🤨)
به کارم ادامه دادم بعده چند دقیقه یه خانم شیک و خوشگل اومد همین که رسید رفت پیشه جونگ کوک خیلی باهم گرم گرفته بودن چشمام رو ریز کردم و بهشون نگاه کردم رفتم پیشه خواهرم گفتم : ا/نی اون کیه ؟
گفت : اون جیهو هست یه مدل مغروره که دوست رییس کوکه گفتم : دوستشه؟! چه نوع دوستی ؟ گفت : نمیدونم
رفتم کناره جونگ کوک و به جیهو سلام کردم باهام دست داد و گفت : جونگ کوک میتونم بپرسم ایشون کی هستن
جونگ کوک همین که میخواست دهنش رو باز کنه گفتم : من ا/ت مسئول این پروژه هستم خوشبختم
بعدش روبه جونگ کوک کردم و گفتم : رییس..نمیخواین ایشون رو معرفی کنید
گفت : حتما...ا/ت خانم ایشون دوسته دوران دبیرستانم هستن اسمشون هم جیهو هست
آروم گفتم : دوسته دبیرستان
جونگ کوک گفت : چیزی گفتی
گفتم : اممم...نه خب من دیگه مزاحم نشم
ازشون دور شدم
فکرم همش مشغوله اون دختره نچسب بود همه چیز واسه عکسبرداری آماده بود
جیهو خانم( 😒) هم آماده بود ایششش چقدر برای کوک ناز و اِشوه میره
جونگ کوک قرار بود ازش عکس بگیره شروع کرد به عکسبرداری بعده نیم ساعت عکسبرداری اول تموم شد جونگ کوک دوربین رو داد بهم و گفت : ا/ت لطفاً عکسا رو بریز توی لپتاپ گفتم : بله
اونا رفتن دوربین رو روشن کردم و هر عکسی از جیهو گرفته بود رو پاک کردم گفتم : حالا دلم خنک شد
رفتم پیششون و گفتم : رییس نمیدونم چیشده ولی عکسا نیستن جونگ کوک گفت : یعنی چی نیستن من خودم سیو کردمشون
گفتم : اما نیستن نگاه کنید
نگاه کرد انگار متوجه شده بود کاره منه با لبخنده دندون نمایی نگام میکرد
جیهو گفت : خیلی خب به لطف تو ا/ت باید از اول عکس بگیریم
گفتم : پس تا من صحنه رو درست کنم برید یه چرخی بزنید این دور و ورا
فرستادمشون به همون سمتی که من دیروز افتادم تو گودالش امیدوارم جیهو گودال نبینه و بیوفته توش
بعده چند دقیقه دیدم جیهو داره لنگ زنان با جونگ کوک بر میگرده فهمیدم چیشده پشتم رو کردم بهشون از خوشحالی خدا رو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر کردم
۱۶۶.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.