خوناشام
p:¹³
p:۱۳
=قول دادیا
×خب حالا ببند چشاتو
ویو کوک
آت و بردم تو عمارت زیر زمینی ام اوه راستی نگفتم که چی به چیه
من جئون جونگ کوک هستم ۱۵۰۰ ساله و ی خوناشامم و حتما کیم تهیونگ و هم میشناسین اون بهترین دوستم و دست راستم عه و اونم ی خوناشام ۱۵۰۰ سالس(سن شون و ۱۵۰۰ و خوده ای در نظر بگیرین) ما نقشه کشیدیم که ات و بیاریم تو عمارتمون
=رسیدیم؟
×نه.......الان آره
=میتونم چشمام و باز کنم؟
×اوهوم
=اوهههههههه اینجا کجاست؟
×دنیای خوناشام ها
=چ...چ...چی؟
ویو تهیونگ
داشتم دنبال ات میگشتم ک کوک پیام داد
پیامشون:
×هی ته ات و آوردم عمارت بیا
_اوکی
×داره غر میزنه بدو
_باشه دارم میام
پیامشون این بود
به بچه ها گفتم
_دارم میرم دنبال ات شما ها اونطرف و بگردین شاید پیداش کردین
و رفتم عمارت کوک
داشتم میرفتم اتاق کار کوک که یهو یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم که دیدم ات بود
بغلش کردم
=اینجا چیکار میکنی؟
_مگه کوک بهت نگفت؟
=کوک؟
_عوضی قرار بود بگه(با حالت شوخی)
که کوک اومد بیرون
×یااااا من کلی کار دارم نمیدونی مگه باید برم محموله ها رو تحویل بگیرم خودت بهش بگو
_خیل خوب برو ب سلامت
=شماها هم و میشناسین؟
_خب داستانش طولانیه بیا اینجا رو مبل بشین بهت بگم
=باشه ولی من میترسم
_از چی؟
=اینجا خیلی ترسناکه
_باشه آروم باش من پیشتم
=باشه
بچه ها ببخشید دیر گذاشتم مشغول امتحانات هستم و...خلاصه دیگه میدونین
p:۱۳
=قول دادیا
×خب حالا ببند چشاتو
ویو کوک
آت و بردم تو عمارت زیر زمینی ام اوه راستی نگفتم که چی به چیه
من جئون جونگ کوک هستم ۱۵۰۰ ساله و ی خوناشامم و حتما کیم تهیونگ و هم میشناسین اون بهترین دوستم و دست راستم عه و اونم ی خوناشام ۱۵۰۰ سالس(سن شون و ۱۵۰۰ و خوده ای در نظر بگیرین) ما نقشه کشیدیم که ات و بیاریم تو عمارتمون
=رسیدیم؟
×نه.......الان آره
=میتونم چشمام و باز کنم؟
×اوهوم
=اوهههههههه اینجا کجاست؟
×دنیای خوناشام ها
=چ...چ...چی؟
ویو تهیونگ
داشتم دنبال ات میگشتم ک کوک پیام داد
پیامشون:
×هی ته ات و آوردم عمارت بیا
_اوکی
×داره غر میزنه بدو
_باشه دارم میام
پیامشون این بود
به بچه ها گفتم
_دارم میرم دنبال ات شما ها اونطرف و بگردین شاید پیداش کردین
و رفتم عمارت کوک
داشتم میرفتم اتاق کار کوک که یهو یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم که دیدم ات بود
بغلش کردم
=اینجا چیکار میکنی؟
_مگه کوک بهت نگفت؟
=کوک؟
_عوضی قرار بود بگه(با حالت شوخی)
که کوک اومد بیرون
×یااااا من کلی کار دارم نمیدونی مگه باید برم محموله ها رو تحویل بگیرم خودت بهش بگو
_خیل خوب برو ب سلامت
=شماها هم و میشناسین؟
_خب داستانش طولانیه بیا اینجا رو مبل بشین بهت بگم
=باشه ولی من میترسم
_از چی؟
=اینجا خیلی ترسناکه
_باشه آروم باش من پیشتم
=باشه
بچه ها ببخشید دیر گذاشتم مشغول امتحانات هستم و...خلاصه دیگه میدونین
۳.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.