رمان عشق شکلاتی پارت 2
یومه:دازای حالت خوبه
دازای: آره بانوی من، راستی بانوی من یه غافلگیری برات دارم
با تعجب داشتم نگاش میکردم که به میز اشاره کرد روش یه کیک بود
یومه: وای دازای اینو خودت درست کردی خیلی خوشگله
دازای: بله ما اینیم دیگه
چنگال و برداشتم یه تیکه ازش خوردم
با حس بد مزه ترین چیزی که توی عمرم خورده بودم مواجه شدم با تمام سرعت به سمت دستشویی رفتم وهرچی که خورده بودم و بالا آوردم
دازای توی چهار چوب در وایستاده بود گفت
دازای: بانوی من حالت خوبه؟
یومه: آره خوبم چیزی نیست فقط کیکت خیلی خوشمزه بود
دازای: وای بانوی من راست میگی
یومه: آره آره برو یه تیکه ازش بخور
لب خند شیطانی زدم و دنبالش تاجای میز رفتم اونم یه تیکه از کیک و خورد
دازای: آره بانوی من، راستی بانوی من یه غافلگیری برات دارم
با تعجب داشتم نگاش میکردم که به میز اشاره کرد روش یه کیک بود
یومه: وای دازای اینو خودت درست کردی خیلی خوشگله
دازای: بله ما اینیم دیگه
چنگال و برداشتم یه تیکه ازش خوردم
با حس بد مزه ترین چیزی که توی عمرم خورده بودم مواجه شدم با تمام سرعت به سمت دستشویی رفتم وهرچی که خورده بودم و بالا آوردم
دازای توی چهار چوب در وایستاده بود گفت
دازای: بانوی من حالت خوبه؟
یومه: آره خوبم چیزی نیست فقط کیکت خیلی خوشمزه بود
دازای: وای بانوی من راست میگی
یومه: آره آره برو یه تیکه ازش بخور
لب خند شیطانی زدم و دنبالش تاجای میز رفتم اونم یه تیکه از کیک و خورد
۵.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.