مافیای من
مافیای من
part 1
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم... اَه امروزم باید برم مدرسه پس کِی راحت میشم....ای خداااا.
بلند شد رفت دستشویی و کارای لازمشو انجام داد و رفت مدرسه...
وقتی وارد شد باز هم قلدرهای مدرسه اشون رو دید که دارن یکی دیگه رو اذیت میکنن؛ رفت جلو و با جیمین مواجه شد و درحدی عصبانی شده بود که امکان داد حتی آدمم بکشه (جیمین کراششه)
رفت جلو و از موهای پسره گرفت و کشید و با عصبانیت غرید : شما چه مرگتونه؟ زورتون به ضعیفا میرسه؟
هه جون نیشخندی زد و گفت : فکر کردی کسی که عاشقشی کیه؟ اگه بگم بازم دوسش دار...
با مشتی که توی دهنش خوابونده شد، دهنش رو بست...
هه این به صاحب مشت که نگاه کرد دید جیمینه و اندازه ی 10 سانت دهنش باز شد
- اگه یکباره دیگه زبون درازی کنی من میدونم و تو... شاید گزاشتم تا الان اذیتم کنی ولی از این به بعد روی دیگه ی منو میبینی پس بشین سرجات.
جیمین دست هه این و گرفت و بدون توجه به نگاه های بچه ها رفتن سر کلاس.
به دم کلاس که رسیدن، جیمین دستش رو ول کرد و رفت توی کلاس....
تمام روز حواسش سمت اون حرکت ناگهانیه جیمین بود. تصمیم گرفت زنگ که خورد ازش بپرسه.
زنگ آخر که به صدا خورد؛ هه این خودش رو به جیمین رسوند و گفت : میتونم ازت یک سوال بپرسم؟
جیمین با لبخند همیشگیش به سمتش چرخید و گفت : البته!
- میگم تو... راستش برام عجیب فردی به کیوتیه تو کسی رو اونجوری بزنه یا اینقدر هات باشه.
جیمین تکخنده ای کرد و گفت : یعنی به قیافه ی کیوتم نمیخوره؟
- نه منظورم این نبود.
- به عنوان دوتا دوست به اونایی که خیلی خوبن اعتماد کنن چون همونا ازت آدم جدیدی میسازن... چون خودم تجربه کردم میگم.
- باش.
- آفرین.
جیمین دست هه این رو گرفت و گفت : خونتون کجاست؟ من میرسونمت.
- نه نیازی نیست خودم میتونم برم.
- بگو خودتو لوس نکن.
- من که خودمو لوس نکردم.
- چرا کردی.
هردو خندیدن و باهم به بیرون مدرسه رفتن....
امیدوارم لذت برده باشید
تا پارت های دیگه خدانگهدار
خوشحال میشم نظرتون رو راجب فیکم بدونم البته این درخواستیه
part 1
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم... اَه امروزم باید برم مدرسه پس کِی راحت میشم....ای خداااا.
بلند شد رفت دستشویی و کارای لازمشو انجام داد و رفت مدرسه...
وقتی وارد شد باز هم قلدرهای مدرسه اشون رو دید که دارن یکی دیگه رو اذیت میکنن؛ رفت جلو و با جیمین مواجه شد و درحدی عصبانی شده بود که امکان داد حتی آدمم بکشه (جیمین کراششه)
رفت جلو و از موهای پسره گرفت و کشید و با عصبانیت غرید : شما چه مرگتونه؟ زورتون به ضعیفا میرسه؟
هه جون نیشخندی زد و گفت : فکر کردی کسی که عاشقشی کیه؟ اگه بگم بازم دوسش دار...
با مشتی که توی دهنش خوابونده شد، دهنش رو بست...
هه این به صاحب مشت که نگاه کرد دید جیمینه و اندازه ی 10 سانت دهنش باز شد
- اگه یکباره دیگه زبون درازی کنی من میدونم و تو... شاید گزاشتم تا الان اذیتم کنی ولی از این به بعد روی دیگه ی منو میبینی پس بشین سرجات.
جیمین دست هه این و گرفت و بدون توجه به نگاه های بچه ها رفتن سر کلاس.
به دم کلاس که رسیدن، جیمین دستش رو ول کرد و رفت توی کلاس....
تمام روز حواسش سمت اون حرکت ناگهانیه جیمین بود. تصمیم گرفت زنگ که خورد ازش بپرسه.
زنگ آخر که به صدا خورد؛ هه این خودش رو به جیمین رسوند و گفت : میتونم ازت یک سوال بپرسم؟
جیمین با لبخند همیشگیش به سمتش چرخید و گفت : البته!
- میگم تو... راستش برام عجیب فردی به کیوتیه تو کسی رو اونجوری بزنه یا اینقدر هات باشه.
جیمین تکخنده ای کرد و گفت : یعنی به قیافه ی کیوتم نمیخوره؟
- نه منظورم این نبود.
- به عنوان دوتا دوست به اونایی که خیلی خوبن اعتماد کنن چون همونا ازت آدم جدیدی میسازن... چون خودم تجربه کردم میگم.
- باش.
- آفرین.
جیمین دست هه این رو گرفت و گفت : خونتون کجاست؟ من میرسونمت.
- نه نیازی نیست خودم میتونم برم.
- بگو خودتو لوس نکن.
- من که خودمو لوس نکردم.
- چرا کردی.
هردو خندیدن و باهم به بیرون مدرسه رفتن....
امیدوارم لذت برده باشید
تا پارت های دیگه خدانگهدار
خوشحال میشم نظرتون رو راجب فیکم بدونم البته این درخواستیه
۲.۱k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.