زندگی مخفی پارت ۹۱
#زندگی_مخفی
پارت ۹۱
۹:۳۰
جیمین:پسرا پسرا
تهکوککک
بلند شید
مگه شما ساعت ده نباید برید پرورشگاه
تهیونگ بغل دست من طوری از روی تخت بلند شد و افتاد زمین که گفتم نکنه جاییش شکسته باشه
جونگکوک:تهیونگ زنده ای
جاییت نشکست
تهیونگ:اگه این جیمین از اتاقم بره بیرون بله اوکیم
جیمین:بیاید بیرون دیگه
شما مگه بیدار نبودید
جونگکوک:با دادی که تو زدی حتما لیسا و جنی هم بیدار شدن
چه برسه مایی که خواب بودیم
حالا هرچی برو بیرون تا لباسامونو عوض کنیم و بیایم
جیمین:اصلا به من چه
نه به منم خیلی چه
میخوام هرچه زودتر برادر زادمو ببینم
تهیونگ: اونوقت تو داداش کودوممونی
من یا جونگکوک
جیمین:خب به این فکر نکرده بودم
ولی شاید جونگکوک
چون داداش کم داره
اگه حساب کنی فقط نامجونه
پس من از طرف خانواده عروس
یونگی سریع اومد توی اتاق و جواب جیمین رو داد:پس منم خانواده دوماد
تهیونگ:هروقت ما عروسی گرفتیم شماها اینا رو بگید حالا
از اتاقم گمشید بیروننن
میخوام لباسامو عوض کنم برم پرورشگاه
جیمین و یونگی بدون حرف اضافه رفتن و درو بستن
جونگکوک:تهیونگ
میشه یکم دیگه بخوابم
دارم میمیرم از خستگی
تهیونگ:بیا بغلم ببینمت
ته یونگ دراز کشید و دستشو طوری گذاشت که سرمو بزارم روش
منم رفتم توی بغلش جا گرفتم
محکم بغلم کرد
تهیونگ:قلبم
بیا بریم آماده بشیم
هانول منتظره ها
باید زود بریم
با شنیدن اسم هانول لبخند به لبم اومد و از جام بلند شدم
جونگکوک:خب من چه بپوشممم
تهیونگ:تی شرت مشکیت با شلوار جین بگت و اون کت چهار خونه هه
عالی میشه
جونگکوک:هرچی که پرنسم بگه عالیه
خب تو چی میپوشی
تهیونگ:تو انتخاب کن
جونگکوک:تو اون پیرهن راه راه قهوه ای سفید
و شلوار قهوه ای
تهیونگ:برو بریم
...........
بعد از عوض کردن لباسامون اومدیم بیرون
یه ساک کوچیک برای هانول آماده کردیم
شیشه شیر و یه دست لباس و پستونک
و پتو
جیمین:خب منو یونگی لیسا و جنی رو میبریم اونور
جنی:میگم بهتر نیست وقتی که هانول میاد بیارینش اینجا اول
که عادت کنه
بعد وارد شلوغی بشه
من از طرف شما اینجا میمونم
البته باید بریم و یکی از اعضا
ترجیحاً جیسو رو بیاریم که مراقب هانول باشه
منم لباس باید برای خودم بیارم
یونگی:اوکی لیسا آماده ای
لیسا:آره پنکیک ها آماده ان
بیاید بشینید سر میز
.....
پارت ۹۱
۹:۳۰
جیمین:پسرا پسرا
تهکوککک
بلند شید
مگه شما ساعت ده نباید برید پرورشگاه
تهیونگ بغل دست من طوری از روی تخت بلند شد و افتاد زمین که گفتم نکنه جاییش شکسته باشه
جونگکوک:تهیونگ زنده ای
جاییت نشکست
تهیونگ:اگه این جیمین از اتاقم بره بیرون بله اوکیم
جیمین:بیاید بیرون دیگه
شما مگه بیدار نبودید
جونگکوک:با دادی که تو زدی حتما لیسا و جنی هم بیدار شدن
چه برسه مایی که خواب بودیم
حالا هرچی برو بیرون تا لباسامونو عوض کنیم و بیایم
جیمین:اصلا به من چه
نه به منم خیلی چه
میخوام هرچه زودتر برادر زادمو ببینم
تهیونگ: اونوقت تو داداش کودوممونی
من یا جونگکوک
جیمین:خب به این فکر نکرده بودم
ولی شاید جونگکوک
چون داداش کم داره
اگه حساب کنی فقط نامجونه
پس من از طرف خانواده عروس
یونگی سریع اومد توی اتاق و جواب جیمین رو داد:پس منم خانواده دوماد
تهیونگ:هروقت ما عروسی گرفتیم شماها اینا رو بگید حالا
از اتاقم گمشید بیروننن
میخوام لباسامو عوض کنم برم پرورشگاه
جیمین و یونگی بدون حرف اضافه رفتن و درو بستن
جونگکوک:تهیونگ
میشه یکم دیگه بخوابم
دارم میمیرم از خستگی
تهیونگ:بیا بغلم ببینمت
ته یونگ دراز کشید و دستشو طوری گذاشت که سرمو بزارم روش
منم رفتم توی بغلش جا گرفتم
محکم بغلم کرد
تهیونگ:قلبم
بیا بریم آماده بشیم
هانول منتظره ها
باید زود بریم
با شنیدن اسم هانول لبخند به لبم اومد و از جام بلند شدم
جونگکوک:خب من چه بپوشممم
تهیونگ:تی شرت مشکیت با شلوار جین بگت و اون کت چهار خونه هه
عالی میشه
جونگکوک:هرچی که پرنسم بگه عالیه
خب تو چی میپوشی
تهیونگ:تو انتخاب کن
جونگکوک:تو اون پیرهن راه راه قهوه ای سفید
و شلوار قهوه ای
تهیونگ:برو بریم
...........
بعد از عوض کردن لباسامون اومدیم بیرون
یه ساک کوچیک برای هانول آماده کردیم
شیشه شیر و یه دست لباس و پستونک
و پتو
جیمین:خب منو یونگی لیسا و جنی رو میبریم اونور
جنی:میگم بهتر نیست وقتی که هانول میاد بیارینش اینجا اول
که عادت کنه
بعد وارد شلوغی بشه
من از طرف شما اینجا میمونم
البته باید بریم و یکی از اعضا
ترجیحاً جیسو رو بیاریم که مراقب هانول باشه
منم لباس باید برای خودم بیارم
یونگی:اوکی لیسا آماده ای
لیسا:آره پنکیک ها آماده ان
بیاید بشینید سر میز
.....
۲.۲k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.