به طرز عجیب و احمقانه ای دلم برایت تنگ است!
به طرز عجیب و احمقانه ای دلم برایت تنگ است!
دلخوشی هایم کم نیست!
آدم های دور و برم هم کم نیستند!
ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا با من است
میدانم که نمیدانی چقدر این دلتنگی برایم زجر آور است...
انها که کمتر مرا میشناسند میگویند خوش به حالت...
نمیدانند چه آشوبیست در دلم...
اما آنها كه بیشتر مرا میشناسند...
میگویند:نفسهایت غبار داد!!
چشمانت تار است!!
از کجا بگویم؟!
از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند؟!
لبخند هایی که شادم نمیکنند؟!
از ادم هایی كه نمیخواهم بیشتر بشناسمشان؟!
از آدم هایی که نزدیک میشوند و پس میزنم؟!
خلاصه در تمام این ماهها...
تمام این ماههای لعنتی كه حکم نبودنت بر تن نارس شبهای من صادر شد...کسی چه میداند که به مضحک ترین حالت ممكن...
فقط داشتم جنین هائ عقیم بغض هایم را قورت میداد....
دلخوشی هایم کم نیست!
آدم های دور و برم هم کم نیستند!
ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا با من است
میدانم که نمیدانی چقدر این دلتنگی برایم زجر آور است...
انها که کمتر مرا میشناسند میگویند خوش به حالت...
نمیدانند چه آشوبیست در دلم...
اما آنها كه بیشتر مرا میشناسند...
میگویند:نفسهایت غبار داد!!
چشمانت تار است!!
از کجا بگویم؟!
از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند؟!
لبخند هایی که شادم نمیکنند؟!
از ادم هایی كه نمیخواهم بیشتر بشناسمشان؟!
از آدم هایی که نزدیک میشوند و پس میزنم؟!
خلاصه در تمام این ماهها...
تمام این ماههای لعنتی كه حکم نبودنت بر تن نارس شبهای من صادر شد...کسی چه میداند که به مضحک ترین حالت ممكن...
فقط داشتم جنین هائ عقیم بغض هایم را قورت میداد....
۱.۵k
۰۴ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.