رمان عشق مثلث پارت ۲۶
چی.. با چیزی که دیدم واقعا مغزم هنگ کرده بود
(اون دوتا عکس بود که یکیش سوجین و جیمین بود یکیش مین سو و سوجین بود)
×این چیه هاا؟
+...
×الان اینو تو همه جا پخش کردن و شایع درموردت گذاشتن میفهمی
(بیمارستان موزوکار بهترین بیمارستانی بود که مین سو ریس اونجا بود)
یکی از کامنت هارو خوندم باورم نمیشد گفته بودن با هردوشون رابطه دارم
×اینا واقعیت داره؟
+هق نمیدونم هق
فلش پک پیش جیمین
@هه تو اینو تازه دیدی؟
_اوهوم
@هیچ کامنتارو خوندی؟
سرمو به معنی نه تکون دادم
@فک کردن که سوجین با هردوتون رابطه داره
_چی؟
فلش بک پیش سوجین
#جونگ کوک
کتمو برداشتم خواستم برم که سوجین دستمو گرفت
+هیونگ کجا
×خونه بمون بیرونم در نیا
تو ماشینم نشستم رفتم سمت خونشون باید باهاشون حرف میزدم
رسیدم پیاده شدم محکم به درشون میکوبوندم
#نویسنده
_کیه چرا انقدر محکم میکوبه درو
تهیونگ نگاهی کردو گفت
@ج..جونگ کوکه حتمی اونم خبر داره
جیمین درو باز
_سلا
×از سوجین فاصله بگیرین اون با مین سو تو رابطه هست نکه با تو
_اون خودش باید تصمیم بگیره چرا تو به جاش تصمیم میگیری
×حالا من بهت یه نصیحت کردم
اینو گفت و رفت
#مین سو
تو خونه بودم تو گوشیم میچرخیدم همه از ما تو کامنتا حرف میزدن منتطر بودم عکسه واضح بشه وقتی واضح شد عکسو دیدم
چی مگه سوجین با جیمین رابطه داره ؟امکان نداره حتمی شایعه هست
گوشی رو برداشتم به سوجین زنگ زدم بعد دو بوق جواب داد
+هوم
&حالت خوبه؟
+چطوری میتونم خوب باشم وقتی این شایعه مسخره رو گذاشتن هق
&سوجین لطفا گریه نکن میخوای بیام پیشت
+اگه مزاحمت نمیشم
&نه نه این چه حرفیه الان میام
گوشی قط کردم سویچ رو برداشتم و راه افتادم
#سوجین
رو مبل نشسته بودم و گریه میکردم که صدای در اومد فهمیدم که جونگ کوکه
اومد کنارم دستشو رو شونم گذاشت
×من واقعا متاسفم باهات بد رفتاری کردم
+نه اشکال نداره
×حالا اینا واقعیت دارن یا شایعه هستن
+اصلا نمیدونم مغزم هنگ کرده
×باش بهتره استرا
زینگ زینگ زینگ
کوکی پاشد درو باز کرد
&میشه بیام تو
×معلومه که نه
&من دوست پسر سوجین هستم و در هر موقعیتی پیششم و خودش قبول کرد بیام پیشش
سوجین رفت پشت در
+هیونگ من خواستم بیاد پیشم
×بیا تو ولی اگه ببینم سوجین رو ناراحت کردی با من طرفی فهمیدی؟
&من هیچ وقت ناراحتش نمیکنم و نخواهم کرد
مین سو اومد تو
با مین سو رفتیم تو اتاقم نشستیم رو تخت اولش تو اتاق فقط سکوت بود ولی بعدش بغضم ترکید و یهو خودمو انداختم تو بقلشو هق هقام سکوت اتاق رو شکست
+پیشم...بمون
(نمیدونم چه جوری شد که این حرفارو بهش میزدم انگار به یکی نیاز داشتم که درکم کنه)
&همیشه پیشتم..بیا بخواب حالت خوب نیست
+اوهوم
تا سرمو گذاشتم رو بالشت خوابم برد
#مین سو
خوابم میومد ساعتم ۲ نصف شب بود پس همینجا میخوابم
پیش سوجین رو تخت خوابیدم
(صبح)
#نویسنده
سوجین چشماشو باز کرد مین سو پیشش خوابید دستشو لای موهای مین سو برد و به عقب هدایتشون کرد مین سو با چشمای بسته گفت
&صبحت بخیر
+اه بیدار شدی
&اوهوم
+بریم صبحونه بخوریم
&لباساتو بپوش میریم بیرون صبحونه میخوریم
+عام باش
از رو تخت بلند شدن مین سو رفت پیش جونگ کوک و سوجین رفت دوش بگیره
&اهم اهم
×هی مگه نرفتی خونه؟
&نه پیش سوجین موندم
×اوف حالا چی میخوای؟
&ام میشه یکی از لباساتو بپوشم؟
×چی هه کی گفته من لباسامو به تو بدم
&میخوام سوجینو صبحونه ببرم بیرون
×چه لباسی میخوای
&اسپرت
×اوکی بمون همینجا الان میام
کوک رفتو با بلوز شلوار اومد
×بیا
&مرسی
مین سو تو یکی از اتاقا لباسشو عوض کرد اومد بیرون
+مین سو آمادم بریم
&باش بریم
تو ماشین نشستین (لباس مین سو و سوجین رو تو اسلاید میزارم)
(اون دوتا عکس بود که یکیش سوجین و جیمین بود یکیش مین سو و سوجین بود)
×این چیه هاا؟
+...
×الان اینو تو همه جا پخش کردن و شایع درموردت گذاشتن میفهمی
(بیمارستان موزوکار بهترین بیمارستانی بود که مین سو ریس اونجا بود)
یکی از کامنت هارو خوندم باورم نمیشد گفته بودن با هردوشون رابطه دارم
×اینا واقعیت داره؟
+هق نمیدونم هق
فلش پک پیش جیمین
@هه تو اینو تازه دیدی؟
_اوهوم
@هیچ کامنتارو خوندی؟
سرمو به معنی نه تکون دادم
@فک کردن که سوجین با هردوتون رابطه داره
_چی؟
فلش بک پیش سوجین
#جونگ کوک
کتمو برداشتم خواستم برم که سوجین دستمو گرفت
+هیونگ کجا
×خونه بمون بیرونم در نیا
تو ماشینم نشستم رفتم سمت خونشون باید باهاشون حرف میزدم
رسیدم پیاده شدم محکم به درشون میکوبوندم
#نویسنده
_کیه چرا انقدر محکم میکوبه درو
تهیونگ نگاهی کردو گفت
@ج..جونگ کوکه حتمی اونم خبر داره
جیمین درو باز
_سلا
×از سوجین فاصله بگیرین اون با مین سو تو رابطه هست نکه با تو
_اون خودش باید تصمیم بگیره چرا تو به جاش تصمیم میگیری
×حالا من بهت یه نصیحت کردم
اینو گفت و رفت
#مین سو
تو خونه بودم تو گوشیم میچرخیدم همه از ما تو کامنتا حرف میزدن منتطر بودم عکسه واضح بشه وقتی واضح شد عکسو دیدم
چی مگه سوجین با جیمین رابطه داره ؟امکان نداره حتمی شایعه هست
گوشی رو برداشتم به سوجین زنگ زدم بعد دو بوق جواب داد
+هوم
&حالت خوبه؟
+چطوری میتونم خوب باشم وقتی این شایعه مسخره رو گذاشتن هق
&سوجین لطفا گریه نکن میخوای بیام پیشت
+اگه مزاحمت نمیشم
&نه نه این چه حرفیه الان میام
گوشی قط کردم سویچ رو برداشتم و راه افتادم
#سوجین
رو مبل نشسته بودم و گریه میکردم که صدای در اومد فهمیدم که جونگ کوکه
اومد کنارم دستشو رو شونم گذاشت
×من واقعا متاسفم باهات بد رفتاری کردم
+نه اشکال نداره
×حالا اینا واقعیت دارن یا شایعه هستن
+اصلا نمیدونم مغزم هنگ کرده
×باش بهتره استرا
زینگ زینگ زینگ
کوکی پاشد درو باز کرد
&میشه بیام تو
×معلومه که نه
&من دوست پسر سوجین هستم و در هر موقعیتی پیششم و خودش قبول کرد بیام پیشش
سوجین رفت پشت در
+هیونگ من خواستم بیاد پیشم
×بیا تو ولی اگه ببینم سوجین رو ناراحت کردی با من طرفی فهمیدی؟
&من هیچ وقت ناراحتش نمیکنم و نخواهم کرد
مین سو اومد تو
با مین سو رفتیم تو اتاقم نشستیم رو تخت اولش تو اتاق فقط سکوت بود ولی بعدش بغضم ترکید و یهو خودمو انداختم تو بقلشو هق هقام سکوت اتاق رو شکست
+پیشم...بمون
(نمیدونم چه جوری شد که این حرفارو بهش میزدم انگار به یکی نیاز داشتم که درکم کنه)
&همیشه پیشتم..بیا بخواب حالت خوب نیست
+اوهوم
تا سرمو گذاشتم رو بالشت خوابم برد
#مین سو
خوابم میومد ساعتم ۲ نصف شب بود پس همینجا میخوابم
پیش سوجین رو تخت خوابیدم
(صبح)
#نویسنده
سوجین چشماشو باز کرد مین سو پیشش خوابید دستشو لای موهای مین سو برد و به عقب هدایتشون کرد مین سو با چشمای بسته گفت
&صبحت بخیر
+اه بیدار شدی
&اوهوم
+بریم صبحونه بخوریم
&لباساتو بپوش میریم بیرون صبحونه میخوریم
+عام باش
از رو تخت بلند شدن مین سو رفت پیش جونگ کوک و سوجین رفت دوش بگیره
&اهم اهم
×هی مگه نرفتی خونه؟
&نه پیش سوجین موندم
×اوف حالا چی میخوای؟
&ام میشه یکی از لباساتو بپوشم؟
×چی هه کی گفته من لباسامو به تو بدم
&میخوام سوجینو صبحونه ببرم بیرون
×چه لباسی میخوای
&اسپرت
×اوکی بمون همینجا الان میام
کوک رفتو با بلوز شلوار اومد
×بیا
&مرسی
مین سو تو یکی از اتاقا لباسشو عوض کرد اومد بیرون
+مین سو آمادم بریم
&باش بریم
تو ماشین نشستین (لباس مین سو و سوجین رو تو اسلاید میزارم)
۱۵.۶k
۱۳ آبان ۱۴۰۰