p13
p13
دریکو مثل یه بادیگارد بود برام
یکی که همیشه مواظبم بود
میدونستم که پدرم بهش سپرده که اینجوری مراقبم باشه
چون حسی بینمون نبود که بخواد اینجوری کنه
بدم نمیومد ولی یسری وقت ها هم خیلی روی مخم بود هم از لحاظ حرف در آوردن های بقیه و هم سخت گیری های دریکو
از وقتی هم که بابام رفته بود مسافرت سخت گیری هم بیشتر شده بود . اصلا اینجوری نمیشه بیاید تعریف کنم چی شد
فلش بک به یه ماه پیش:
ویو نویسنده: لی لا داشت تموم طول راهرو می دوید تا هر چه سریع تر از صحنه ی خرابکاریش و ریخته شدن روغن روی زمین سر خوردن چند نفر دور بشه تا گیر نیوفته
داشت همینجوری میدوید که با پدرش برخورد کرد که چمدونی دستش بود،
اسنیپ : لی لا باز چیکار کردی و داری از دست کی فرار میکنی ؟؟
لی لا : هیچکس پدر
اسنیپ :مشخصه ولی جواب سوال اول ؟؟
لی لا : میگم داری میری سفر ؟؟
اسنیپ:لی لا ؟؟؟
لی لا : چیز مهمی نیست ولی میشه جوابمو بدی
اسنیپ :خیلی خب ولی فکر نکن در رفتی . احتمالا سه ماه طول بکشه . باید برم یه سفر کاری .
لی لا : دو ماااااه . وای نه بابا . این خیلی زمان زیادیه (صداش رو یکم اروم کرد ) و من دلم برات تنگ میشه
اسنیپ:(سرش رو اورد دم گوش لی لا و گفت : منم همینطور ولی مجبورم دخترکم
(بقیشو بلند گفت) و در این مدت دریکو حواسش به تو خواهد بود که یک کسی تو رو اذیت نکنه و تو هم کسی رو
فهمیدی ؟؟؟؟؟
دریکو مثل یه بادیگارد بود برام
یکی که همیشه مواظبم بود
میدونستم که پدرم بهش سپرده که اینجوری مراقبم باشه
چون حسی بینمون نبود که بخواد اینجوری کنه
بدم نمیومد ولی یسری وقت ها هم خیلی روی مخم بود هم از لحاظ حرف در آوردن های بقیه و هم سخت گیری های دریکو
از وقتی هم که بابام رفته بود مسافرت سخت گیری هم بیشتر شده بود . اصلا اینجوری نمیشه بیاید تعریف کنم چی شد
فلش بک به یه ماه پیش:
ویو نویسنده: لی لا داشت تموم طول راهرو می دوید تا هر چه سریع تر از صحنه ی خرابکاریش و ریخته شدن روغن روی زمین سر خوردن چند نفر دور بشه تا گیر نیوفته
داشت همینجوری میدوید که با پدرش برخورد کرد که چمدونی دستش بود،
اسنیپ : لی لا باز چیکار کردی و داری از دست کی فرار میکنی ؟؟
لی لا : هیچکس پدر
اسنیپ :مشخصه ولی جواب سوال اول ؟؟
لی لا : میگم داری میری سفر ؟؟
اسنیپ:لی لا ؟؟؟
لی لا : چیز مهمی نیست ولی میشه جوابمو بدی
اسنیپ :خیلی خب ولی فکر نکن در رفتی . احتمالا سه ماه طول بکشه . باید برم یه سفر کاری .
لی لا : دو ماااااه . وای نه بابا . این خیلی زمان زیادیه (صداش رو یکم اروم کرد ) و من دلم برات تنگ میشه
اسنیپ:(سرش رو اورد دم گوش لی لا و گفت : منم همینطور ولی مجبورم دخترکم
(بقیشو بلند گفت) و در این مدت دریکو حواسش به تو خواهد بود که یک کسی تو رو اذیت نکنه و تو هم کسی رو
فهمیدی ؟؟؟؟؟
۲.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.