وقتی چاقو خوردی و اونا تازه فهمیدن...
وقتی چاقو خوردی و اونا تازه فهمیدن...
پارت ۳
《هان》
با عجله اومد و وقتی دیدش داری ناله میزنه سریع اومد کنارت و زد زیر گریه و
گفت: بیا..اانه بب..خشیید می..میتونی هرکاری دوس.سداری سرم بیاری هعق ببخشییید.
تو هم با شصتت اشکاش رو پاک کردی و گفتی: اشش.کال نداره. (با یه لبخند پز از درد و چشم های پر از اشک)
بعد خودت چاقو رو درآوردی و شروع به اشک ریختن کردی و هان هم محکم بغلت کرده بود هی میگفت: ببخشید هعق... ببخشید همش تتقصیر مم..نه.
بعد هم بغلت کرد و بردت بیمارستان ...
《فیلیکس 》
اومد پیشت و گفت: چی شده ؟ ها؟ بهم بگووووووو.
تو هم داشتی گریه میکردی و همزمان گفتی: مم..نن هعق درد دار..رمم هحححححححححح.
با صدای دیپش گفت: پرنسسم اشکال نداره و آروم چاقو رو درآورد و تو از درد صدات در نمیومد
و فقط اشک میریختی و فیلیکس دوباره با صدای دیپش گفت:بیانه پرنسس کوچولو بیانه بیانه...
تو هم از شدت گریه کردن چشمات قرمز بود.
بغلت کرد و بردت بیمارستان و بستری شدی.
خوب بود؟
پارت بعد رو امروز بزارم یا فردا؟
پارت ۳
《هان》
با عجله اومد و وقتی دیدش داری ناله میزنه سریع اومد کنارت و زد زیر گریه و
گفت: بیا..اانه بب..خشیید می..میتونی هرکاری دوس.سداری سرم بیاری هعق ببخشییید.
تو هم با شصتت اشکاش رو پاک کردی و گفتی: اشش.کال نداره. (با یه لبخند پز از درد و چشم های پر از اشک)
بعد خودت چاقو رو درآوردی و شروع به اشک ریختن کردی و هان هم محکم بغلت کرده بود هی میگفت: ببخشید هعق... ببخشید همش تتقصیر مم..نه.
بعد هم بغلت کرد و بردت بیمارستان ...
《فیلیکس 》
اومد پیشت و گفت: چی شده ؟ ها؟ بهم بگووووووو.
تو هم داشتی گریه میکردی و همزمان گفتی: مم..نن هعق درد دار..رمم هحححححححححح.
با صدای دیپش گفت: پرنسسم اشکال نداره و آروم چاقو رو درآورد و تو از درد صدات در نمیومد
و فقط اشک میریختی و فیلیکس دوباره با صدای دیپش گفت:بیانه پرنسس کوچولو بیانه بیانه...
تو هم از شدت گریه کردن چشمات قرمز بود.
بغلت کرد و بردت بیمارستان و بستری شدی.
خوب بود؟
پارت بعد رو امروز بزارم یا فردا؟
۴.۳k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.