@rose scenario
اخیرا خانوادت تورو مجبور به یک ازدواج اجباری کرده بودن و تو الان داری دنبال یه اتاق برای خوابیدن میگردی خیلی زود اتاق بزرگی رو پیدا کردی و پریدی توی تخت تا شاید بتونی با خواب خستگی این چند هفته رو از بدنت بیرون کنی به وقتی چراغ اتاقو خاموش کردی در اتاق به شدت باز شد.
همسرت پرسید: تو اینجا چیکار میکنی؟
میخوام بخوابم."
اون به سمتت اومد و براید استایل بغلت کرد و
از اتاق خارج شد.
با عصبانیت گفت تو از امروز همسر منی پس توی اتاق من میخوابی شوکه شده بودی ولی توی بغلش خیلی احساس
راحتی داشتی. اتاقی که دوتا در بزرگ داشت رو باز کرد و تو رو روی تخت کینگ سایز گذاشت.
حالا دختر خوبی باش و از چیزی که بخاطرش
ازدواج کردیم لذت ببر
همسرت پرسید: تو اینجا چیکار میکنی؟
میخوام بخوابم."
اون به سمتت اومد و براید استایل بغلت کرد و
از اتاق خارج شد.
با عصبانیت گفت تو از امروز همسر منی پس توی اتاق من میخوابی شوکه شده بودی ولی توی بغلش خیلی احساس
راحتی داشتی. اتاقی که دوتا در بزرگ داشت رو باز کرد و تو رو روی تخت کینگ سایز گذاشت.
حالا دختر خوبی باش و از چیزی که بخاطرش
ازدواج کردیم لذت ببر
۳۷۴
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.