مافیا من pt17
کوک : آوردمش اینجا تا برای باند کار
نامجون : چییییییی ؟!!! این دیوونگییه
تهیونگ : چطور میخوای یه دختر مظلوم و مجبور کنی آدم بکشه ؟ ها ؟ این کاری که میخوای بکنی اصن با عقل جور درنمیاد مطمئن باش اونم باهات مخالفت میکنه
کوک : بسه رئیس این باند منم پس من تصمیم میگیرم
ات
توی دستشویی بودم داشتم خودمو اروم کیکردم که یهو دوتا دختر عین گاو اومدن تو دستشویی البتع دستشویی
نه اون قسمت روشویی و اینا
علامت یکی از اون دخترا =
علامت اون یکی دختره >
=پس دوست دختر جونگکوک که میگن تویی اره
ات : خب اره چطور
=خیلی ازش کوچیکتری بهت نمیخورخ دوست دخترش باشی
>اره اصن اینهمه دختر خوشگل مثلا ما چرا باید بیاد
توعه هر*زه رو انتخاب کنه ها ؟
ات :میتونی بری از خدش بپرسی که دلیلش برای انتخاب نکردنت چی بوده، اوو الان بهت میگم شاید نمیخواست دوست دخترش کسی باشه که معلوم نیس زیر چند نفر بوده
ات
اون دختره کاملا داشت حرسی میشد
=چطور جرعت میکنی همچین حرفی بزنی
کوک
از ات خبری نبود همجارو گشتم ولی پیداش نکردم
دروغ چرا نگرانش شده بودم
رفتم طبقه بالا که صدای جیغ یه دختررو شنیدم
صدا ....اون .. اون صدا ات بوددد!!!!
صداش از دستشویی میومد
درو باز کردم و رفتم تو که دیدم مینهو و ات و یه دختره ی دیگه دارن بحث و دعوا راه میندازن
مینهو تا منو دید مث کنه چسبید بهم
= ددی به این دختره بگو منو اذیت نکنه اون واقعا مزاحمه
کوک : فعلا که تو مزاحم تری
کوک : بیب بیا برین پایین ( رو به ات )
ات
احساس میکردم از کوک داره خوشم میاد وقتی اون دختره نچسب گفت که با کوک بوده خیلی بهم برخورد چرا ..چرا به من نگفته بود ( چون فضولیش به تو نیومده عزیزم 😂)
خماریییییییی
شرطا ۱۵ لایک
ماچ بهتون 🤍
بازم ببخشید کم بود ولی چون داستان داره حساس میشه کم کم مینویسم
نامجون : چییییییی ؟!!! این دیوونگییه
تهیونگ : چطور میخوای یه دختر مظلوم و مجبور کنی آدم بکشه ؟ ها ؟ این کاری که میخوای بکنی اصن با عقل جور درنمیاد مطمئن باش اونم باهات مخالفت میکنه
کوک : بسه رئیس این باند منم پس من تصمیم میگیرم
ات
توی دستشویی بودم داشتم خودمو اروم کیکردم که یهو دوتا دختر عین گاو اومدن تو دستشویی البتع دستشویی
نه اون قسمت روشویی و اینا
علامت یکی از اون دخترا =
علامت اون یکی دختره >
=پس دوست دختر جونگکوک که میگن تویی اره
ات : خب اره چطور
=خیلی ازش کوچیکتری بهت نمیخورخ دوست دخترش باشی
>اره اصن اینهمه دختر خوشگل مثلا ما چرا باید بیاد
توعه هر*زه رو انتخاب کنه ها ؟
ات :میتونی بری از خدش بپرسی که دلیلش برای انتخاب نکردنت چی بوده، اوو الان بهت میگم شاید نمیخواست دوست دخترش کسی باشه که معلوم نیس زیر چند نفر بوده
ات
اون دختره کاملا داشت حرسی میشد
=چطور جرعت میکنی همچین حرفی بزنی
کوک
از ات خبری نبود همجارو گشتم ولی پیداش نکردم
دروغ چرا نگرانش شده بودم
رفتم طبقه بالا که صدای جیغ یه دختررو شنیدم
صدا ....اون .. اون صدا ات بوددد!!!!
صداش از دستشویی میومد
درو باز کردم و رفتم تو که دیدم مینهو و ات و یه دختره ی دیگه دارن بحث و دعوا راه میندازن
مینهو تا منو دید مث کنه چسبید بهم
= ددی به این دختره بگو منو اذیت نکنه اون واقعا مزاحمه
کوک : فعلا که تو مزاحم تری
کوک : بیب بیا برین پایین ( رو به ات )
ات
احساس میکردم از کوک داره خوشم میاد وقتی اون دختره نچسب گفت که با کوک بوده خیلی بهم برخورد چرا ..چرا به من نگفته بود ( چون فضولیش به تو نیومده عزیزم 😂)
خماریییییییی
شرطا ۱۵ لایک
ماچ بهتون 🤍
بازم ببخشید کم بود ولی چون داستان داره حساس میشه کم کم مینویسم
۶۲۶
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.