عشث وحشی ارباب 🖤🤤🔪 پارت ۱
پارت بعد:
۱۵ لایک
(اسم برادر ا/ت جانگ سوک هست ولی من سوک مینویسم)
(علامت ا/ت +)
(علامت سوک ~)
( سوک برادر ناتنی ا/ت هست)
( سوک و ا/ت تو یک مدرسه و کلاس هستن.)
( سوک دو سال از ا/ت بزرگتره)
(سوک و ا/ت باهم زندگی میکنن)
(سوک عاشق ا/ته)
(نویسنده:حس میکنم خیلی کرم ریختم😂)
از زبون نویسنده (من🤤😂)
ا/ت ساعت ۶ صبح با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شد و رفت صبحانه بخوره.
ا/ت داشت ناهار میخورد که سوک هم اومد.
+ صبح بخیر سوک
~ صبح بخیر
+ سوک من بعد از مدرسه میرم بیرون شاید دورتر بیام خونه
~ کجا میری! 🤨😕
+ خرید یا شهربازی
~ میشه فردا بری آخه من بعد از مدرسه میرم بیرون و شب برمیگردم ولی اگه فردا بری میتونم باهات بیام
+ ولی من تنها تو خونه حوصلم سر میره
~ باشه برو فقط من هر ساعت یک بار زنگ میزنم و باید جواب بدی و بگی در چه حالی
+ چرا برادر هیچکس باهاش اونطوری رفتار نمیکنه که تو با من میکنی!/
~ من برادرتم باید ازت خبر داشته باشم!
+ فراموش نکن که تو برادر ناتنی منی.
~ بس کن ا/ت (با داد)
+ ازت مــــــــــــتنفرم (با داد)
ا/ت پاشد و دوید سمت اتاقش و خواست در رو ببنده که سوک جلوشو گرفت و در رو حل داد
ا/ت هم چون پشت در بود خورد زمین
( ا/ت مثل وقتی افتاد زمین که ادم دراز کشیده)!
سوک رفت و روی پای ا/ت نشست و چونه ا/ت رو تو دستش گرفت
~ تو به چه حقی اونطوری حرف زدی
+ خوب حق دارم
~ یک بار دیگه ازت همچین برخوردی ببینم زنده ات نمیزارم
+ قبوله فقط بلند شو پام شکست ( با بغض)
سوک بلند شد و از اتاق بیرون رفت و در رو محکم پشت سرش پست
ا/ت به همچین زندگی عادت کرده بود ولی باز آروم گریه کرد
سوک پشت در ایستاده بود و با
شنیدن صدای گریه ا/ت انگار یه تیر تو قبلش فرو رفت
در رو باز کرد و ا/ت رو دید که روی زمین دراز کشیده و تو خودش جمع شده و آروم گریه میکنه
رفت و بغلش کرد
~ ببخشید عصبی بودم
+ چرا باید همیشه عصبانیتت رو روی من خالی کنی. (با گریه)
~ ببخشید ا/ت من اشتباه کردم فقط گریه نکن چون دوس ندارم اشک هاتو ببینم.
+(گریه)
سوک ا/ت رو محکم تر بغل کرد و تو گوشش گفت:
~ نمیخوای آماده شی بریم مدرسه؟!
+ اگه ولم کنی میخوام آماده شم
سوک ا/ت رو ول کرد و از اتاق بیرون رفت و در رو بست
ا/ت اماده شد و از اتاق رفت بیرون
لباس هاشون اسلاید دوم و سوم میزارم
پارت اول خوب بود؟
۱۵ لایک
(اسم برادر ا/ت جانگ سوک هست ولی من سوک مینویسم)
(علامت ا/ت +)
(علامت سوک ~)
( سوک برادر ناتنی ا/ت هست)
( سوک و ا/ت تو یک مدرسه و کلاس هستن.)
( سوک دو سال از ا/ت بزرگتره)
(سوک و ا/ت باهم زندگی میکنن)
(سوک عاشق ا/ته)
(نویسنده:حس میکنم خیلی کرم ریختم😂)
از زبون نویسنده (من🤤😂)
ا/ت ساعت ۶ صبح با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شد و رفت صبحانه بخوره.
ا/ت داشت ناهار میخورد که سوک هم اومد.
+ صبح بخیر سوک
~ صبح بخیر
+ سوک من بعد از مدرسه میرم بیرون شاید دورتر بیام خونه
~ کجا میری! 🤨😕
+ خرید یا شهربازی
~ میشه فردا بری آخه من بعد از مدرسه میرم بیرون و شب برمیگردم ولی اگه فردا بری میتونم باهات بیام
+ ولی من تنها تو خونه حوصلم سر میره
~ باشه برو فقط من هر ساعت یک بار زنگ میزنم و باید جواب بدی و بگی در چه حالی
+ چرا برادر هیچکس باهاش اونطوری رفتار نمیکنه که تو با من میکنی!/
~ من برادرتم باید ازت خبر داشته باشم!
+ فراموش نکن که تو برادر ناتنی منی.
~ بس کن ا/ت (با داد)
+ ازت مــــــــــــتنفرم (با داد)
ا/ت پاشد و دوید سمت اتاقش و خواست در رو ببنده که سوک جلوشو گرفت و در رو حل داد
ا/ت هم چون پشت در بود خورد زمین
( ا/ت مثل وقتی افتاد زمین که ادم دراز کشیده)!
سوک رفت و روی پای ا/ت نشست و چونه ا/ت رو تو دستش گرفت
~ تو به چه حقی اونطوری حرف زدی
+ خوب حق دارم
~ یک بار دیگه ازت همچین برخوردی ببینم زنده ات نمیزارم
+ قبوله فقط بلند شو پام شکست ( با بغض)
سوک بلند شد و از اتاق بیرون رفت و در رو محکم پشت سرش پست
ا/ت به همچین زندگی عادت کرده بود ولی باز آروم گریه کرد
سوک پشت در ایستاده بود و با
شنیدن صدای گریه ا/ت انگار یه تیر تو قبلش فرو رفت
در رو باز کرد و ا/ت رو دید که روی زمین دراز کشیده و تو خودش جمع شده و آروم گریه میکنه
رفت و بغلش کرد
~ ببخشید عصبی بودم
+ چرا باید همیشه عصبانیتت رو روی من خالی کنی. (با گریه)
~ ببخشید ا/ت من اشتباه کردم فقط گریه نکن چون دوس ندارم اشک هاتو ببینم.
+(گریه)
سوک ا/ت رو محکم تر بغل کرد و تو گوشش گفت:
~ نمیخوای آماده شی بریم مدرسه؟!
+ اگه ولم کنی میخوام آماده شم
سوک ا/ت رو ول کرد و از اتاق بیرون رفت و در رو بست
ا/ت اماده شد و از اتاق رفت بیرون
لباس هاشون اسلاید دوم و سوم میزارم
پارت اول خوب بود؟
۱۱۵.۱k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.