پارت 2
پارت 2
ات: که یهو خواهرم صدام زد گفت وایسا باهم بریم داشتیم راه می رفتیم که خواهرم گفت از کجا می امدی گفتم با دوستام بودم
بعد گفتم اون پسره دوست پسرت بود گفت آره بعد هیچی نگفتم چون ازم بزرگتر بود تو فکر بودم بعد تو زهنم همون پسر جذاب وخوش قیافه امدن که خواهرم صدام زد که رسیدم خونه وارد خونه که شدم راسته رفتم رو تختم.
جیمین: داشتم با داداشم سریال می دیدیم که یکی از دوستام تو اینستا پیام داده بود
رفتم جوابش رو دادام تو اینستا چرخیدم که عکس همون دختره رو تو اکسپلور بود فالوش کردم فکنم عاشقش شدم زهنمو خیلی در گیر کرده بود رفتم آشپز خونه غذا بوخورم که دیدم همون دختر خوشگل فالوم کرده بود
فردا خیلی کار داشتم رفتم خوابیدم.
ات: که یهو خواهرم صدام زد گفت وایسا باهم بریم داشتیم راه می رفتیم که خواهرم گفت از کجا می امدی گفتم با دوستام بودم
بعد گفتم اون پسره دوست پسرت بود گفت آره بعد هیچی نگفتم چون ازم بزرگتر بود تو فکر بودم بعد تو زهنم همون پسر جذاب وخوش قیافه امدن که خواهرم صدام زد که رسیدم خونه وارد خونه که شدم راسته رفتم رو تختم.
جیمین: داشتم با داداشم سریال می دیدیم که یکی از دوستام تو اینستا پیام داده بود
رفتم جوابش رو دادام تو اینستا چرخیدم که عکس همون دختره رو تو اکسپلور بود فالوش کردم فکنم عاشقش شدم زهنمو خیلی در گیر کرده بود رفتم آشپز خونه غذا بوخورم که دیدم همون دختر خوشگل فالوم کرده بود
فردا خیلی کار داشتم رفتم خوابیدم.
۵.۹k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.