pt 1
اسم من جیهو است و از بچگی با جونگ کوک بزرگ شدم و عاشقشم البته عاشق جونگ کوک مهربون و دلسوز امروز روز اول دانشگاه من و جونگ کوک بود چون کسیو نداشتیم باهم زندگی میکردیم و دوست بودیم دوست معمولی ولی من عاشقش شده بود روز اول دانشگاه بود صبحونمونو خوردیم و راه افتادم من:جونگ کوک میخوام بعد دانشگاه برم کتاب خونه میای کوک:آره میام رفتیم سرکلاس کنار هم نشستیم یه دختره همش به جونگ کوک نگاه میکرد خوشم نیومد اصلا با همه بچه ها آشنا شدیم و با یکی به اسم جیمین آشنا شدیم و باهاش دوست شدیم تهیونگم که برادر جونگ کوک بود خیلی سرد و بی احساس بود و کلا با من خوب نبود بعد اینکه استاد اومد و درس داد رفتیم زنگ تفریح که اون دختره اومد سمت جونگ کوک اسمش سولی بود سولی:سلام اسم من سولیه کوک:سلام منم جونگ کوکم سولی:میای باهم دوست شدیم من:چی نخیر همین دوتامون کافیه دست جونگ کوک رو گرفتم و رفتیم تو حیاط کوک:هی صبر کن ببینم چرا اونجوری کردی من:خوشم نیومد از دختره همش داشت بهت نگاه میکرد کوک:حسودی کردی من:خوب معلومه حسودی کردم من از بچگی باهات دوست بودمو روت حساس بودم به اون دختره نزدیک نمیشی وگرنه نه من نه تو رفتم جلو که جونگ کوک اومد سراغم دستمو گرفت چرخوند کشید سمت خودش تعجب کرده بودم خشکم زده بود لپمو بوسید کوک:همیشه وقتی حسودی میکنی کیوت میشی و لپات قرمز میشه من:هنوزم میدونی کوک:معلومه یادمه خندیدم چاله لپم معلوم شد لپمو بوسید من:نبینم به دختره نزدیک بشیا کوک:چشم بانو دیگه چی من:بیشور منو مسخره میکنی گوششو گرفتم کوک:آیایایایا چه مسخره ای دختر دستمو گرفت و فرار کرد منم دنبالش دوییدم من:وایسا کوک:نمی تونی منو بگیری👅😂 من:میگیرمت رفت تو حیاط دور حیاط دنبالش کردم همون موقع پام گیر کرد به سنگ و خوردم زمین من:اییی کوک:جیهو سریع اومد سمتم کوک:حا حالت خوبه من:آره خوبم کوک:هواست کجاست من:وایی پام جونگ کوک چون پام لخت بود خورده بودم زمین زخم شده بود جونگ کوک بغلم کرد هروقت یه جام زخم میشد کمک میکرد تا خوب شم (ولی حالا بعد چند وقت خودش زخمیت میکنع🙂💔)
۶۱.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.