وانشات مرگ تا عشق پارت ۲
پدرم به دوتا بادیگارد هایی که کنارش بودن گفت که من را ببرن تو ون آقای لی سوهو .
مقاومت میکردم اما هیچ فایده نداشت .
من را بردن توی ون و چمدونم که انگار از قبل آماده شده بود را به طرف ون آوردن.
یک به سمت من اومد چشمان را بست .
دلیل این کار شون نمیدونستم .
بغض گلوم را چنگ میزد اما نمیخواستم جلوی اونا خودم ضعیف نشون بدم .
بعد از گذشت زمانی احساس کردم ماشین ایستاد
در باز شد و زیر کتف دستم را یکی گرفت مقاومت میکردم که از ون خارج نشم اما هیچ فایده ای نداشت.
رسیدیم به یک جایی یکدفعه یک نفر من را حل داد و روی زمین فرود اومدم .
یک نفر زیر کتف ام را گرفت و یکی از پاهایش را بین پاهایم گزاشتی تا صاف بایستم .
با شتاب چشمم باز شد .
چند بار چشمم را باز و بسته کردم تا به نور اونجا عادت کنم .
چشمان عادت کرد که چشمم به کسی که روی صندلی پشت میز نشسته بود افتاد قیافش نتونستم ببینم چون پشتش به من بود که یکدفعه برگشت و به سمت من قدم برمی داشت.
کم کم به من نزدیک میشد من هم از روی ترسم عقب عقب میرفتم تا به دیوار برخورد کردم .
نزدیکم شد و گفت:
خوش اومدی .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
امید وارم لذت ببرید .♡
مقاومت میکردم اما هیچ فایده نداشت .
من را بردن توی ون و چمدونم که انگار از قبل آماده شده بود را به طرف ون آوردن.
یک به سمت من اومد چشمان را بست .
دلیل این کار شون نمیدونستم .
بغض گلوم را چنگ میزد اما نمیخواستم جلوی اونا خودم ضعیف نشون بدم .
بعد از گذشت زمانی احساس کردم ماشین ایستاد
در باز شد و زیر کتف دستم را یکی گرفت مقاومت میکردم که از ون خارج نشم اما هیچ فایده ای نداشت.
رسیدیم به یک جایی یکدفعه یک نفر من را حل داد و روی زمین فرود اومدم .
یک نفر زیر کتف ام را گرفت و یکی از پاهایش را بین پاهایم گزاشتی تا صاف بایستم .
با شتاب چشمم باز شد .
چند بار چشمم را باز و بسته کردم تا به نور اونجا عادت کنم .
چشمان عادت کرد که چشمم به کسی که روی صندلی پشت میز نشسته بود افتاد قیافش نتونستم ببینم چون پشتش به من بود که یکدفعه برگشت و به سمت من قدم برمی داشت.
کم کم به من نزدیک میشد من هم از روی ترسم عقب عقب میرفتم تا به دیوار برخورد کردم .
نزدیکم شد و گفت:
خوش اومدی .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
امید وارم لذت ببرید .♡
۱۷.۳k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.