عشق همیشگی کوک پارت ۲۷

عشق همیشگی کوک پارت ۲۷
.
یه هفته بعد
کوک:خانم مین همه اومدن بیام جلسه رو برگذار کنم؟
خ.م:بله رئیس
کوک رفت اتاق کنفراس
کوک:سلام به همگی امروز اومدیم در مورد مزایا و معایب کالا ها صحبت کنیم....
بعد چند مین جلسه تموم شد
کوک:خانم مین کارم تموم شد میرم خونه خدانگهدار
ج.م:خدا نگهدار
شب
ویو لینا
پریودیم تموم شده دیگه باید امشب برم حموم رفتم حموم توی وان تا نیم ساعت نشستم بعد دوش گرفتم اومدم بیرون کوک بیرون اتاق روی کاناپه نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفت رفتم از اسکراپم که خیلی بوی خوبی داشت به کل بدنم زدم موهامو خشک کردم حوله رو دورم پیچیدم رفتم که توی آشپز خونه آب بخورم جلوی کوک بودم که حوله از تنم افتاد روی زمین خم شدم برداشتمش رفتم سمت آشپز خونه آب خوردم میخواستم برگردم کوک اومد منو چسبوند به دیوار
لینا:چیه چرا اینجوری میکنی
کوک:بیب اونجا که حوله از روی تنت افتاد خم شدی بگیریش بدجور دلم چیز خواست
لینا:ولم کن تورو خدا.....میخواستم بزنم به شکمش خورد به دیکش😂
کوک دردش نگرفت ولی الکی خودشو انداخت روی زمین اخخخخخخ
لینا:کوک چیزیت که نشد
کوک منو گفت پاشد براید بغلم کرد و برد توی اتاق درم بست منو انداخت روی تخت
.
خب پارت بعد اسمات😂