رمان مافیای من فصل ۱ عشق یا نفرت قسمت ۱۰
_____________
*اسماته*
ویو ادمین
بعدش رفت سراغ گردن ا/ت و کی.س مارک های بزرگی میزاشت بعد چند مین بیخیال گردنش شد و رفت سمت س.ی.ن.ه.هاش یکیش رو گذاشت تو دهنش و اون یکی رو باهاش بازی میکرد
ا/ت: خواهش میکنم ارباب
کوک: ارباب نه ددی
بلاخره از س.ی.ن.ه هاش دل کند و رفت سراغ اونجا و در جا واردش کرد و شروع به ضربه زدن کرد که آخر سر ا/ت بیهوش شد
* اسمات تمامه*
ویو ا/ت
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم به اطراف نگاه کردم که دیدم کنار کوکم دیشب رو یادم اومد و آروم گریه و هق هق میکردم که صدایی شنیدم
کوک: چه خبرته دیگه بخواب اینقدر تظاهر نکن هرزه نیستی و اولین بارت بوده
ا/ت: من هق اولین بارم هق بودش هق اشغال هق خودت مگه نمیگفتی هق چرا سوراخم تنگه؟ هق واسه این بود هق که تا به حال هق نداشتم(گریه)
کوک: اوفف
اینو که گفت بلند شد و رفت ولی چند دقیقه بعد اومد و منو براید بغل کرد و برد تو حموم گذاشتم رو وان و خودشم پشتم نشست و شروع به ماساژ دادن دلم کرد
ویو کوک
دیشب خیلی خوب بود عاحح بدنش دیونه ام میکنه ولی سوراخش دیگه ثابت کرد هرزه نیست ولی مگه مهمه؟
صبر کن اگه تنگه پس کلیپه چی میگیه؟ اههه ولش میخواد راست باشه یا دروغ به هر حال اینو که باید بکشم؟
هوف از دست این دختره ولی چرا دیدم داره گریه میکنه دلم یه جوری شد از تموم کارهام پشیمون شدم
صبر کن چی؟؟؟ نه اون قاتل پدر و مادرمه آخه چی میفهمه
دیگه بعد چندمین از حموم اومدیم بیرون هر دومون لباس هامون رو پوشیدم میخواستم بهش بگم بره اون اتاقه که دیدم رفت منم دنبالش رفتم رفت تو همون اتاق خوبه بعدشم رفتم و درشو قفل کردم
*اسماته*
ویو ادمین
بعدش رفت سراغ گردن ا/ت و کی.س مارک های بزرگی میزاشت بعد چند مین بیخیال گردنش شد و رفت سمت س.ی.ن.ه.هاش یکیش رو گذاشت تو دهنش و اون یکی رو باهاش بازی میکرد
ا/ت: خواهش میکنم ارباب
کوک: ارباب نه ددی
بلاخره از س.ی.ن.ه هاش دل کند و رفت سراغ اونجا و در جا واردش کرد و شروع به ضربه زدن کرد که آخر سر ا/ت بیهوش شد
* اسمات تمامه*
ویو ا/ت
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم به اطراف نگاه کردم که دیدم کنار کوکم دیشب رو یادم اومد و آروم گریه و هق هق میکردم که صدایی شنیدم
کوک: چه خبرته دیگه بخواب اینقدر تظاهر نکن هرزه نیستی و اولین بارت بوده
ا/ت: من هق اولین بارم هق بودش هق اشغال هق خودت مگه نمیگفتی هق چرا سوراخم تنگه؟ هق واسه این بود هق که تا به حال هق نداشتم(گریه)
کوک: اوفف
اینو که گفت بلند شد و رفت ولی چند دقیقه بعد اومد و منو براید بغل کرد و برد تو حموم گذاشتم رو وان و خودشم پشتم نشست و شروع به ماساژ دادن دلم کرد
ویو کوک
دیشب خیلی خوب بود عاحح بدنش دیونه ام میکنه ولی سوراخش دیگه ثابت کرد هرزه نیست ولی مگه مهمه؟
صبر کن اگه تنگه پس کلیپه چی میگیه؟ اههه ولش میخواد راست باشه یا دروغ به هر حال اینو که باید بکشم؟
هوف از دست این دختره ولی چرا دیدم داره گریه میکنه دلم یه جوری شد از تموم کارهام پشیمون شدم
صبر کن چی؟؟؟ نه اون قاتل پدر و مادرمه آخه چی میفهمه
دیگه بعد چندمین از حموم اومدیم بیرون هر دومون لباس هامون رو پوشیدم میخواستم بهش بگم بره اون اتاقه که دیدم رفت منم دنبالش رفتم رفت تو همون اتاق خوبه بعدشم رفتم و درشو قفل کردم
۱۴.۸k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.