پارت23
#پارت23
#افسونگر
- دانیل، تو که بهتر از من می دونی! این دختر حق داره بدونه چه بلیی سرش اومده. برای
شکایت لزمه ...
خدایا! دیگه چه بلیی؟! تا کی باید از آسمون برای من بد اقبالی بباره؟ زنگای خطر توی
گوشم جیغ می کشیدند. به زحمت پرسیدم:
- چی شده دکتر؟
دکتر با تاسف نگام کرد ... سرش رو چند بار به چپ و راست تکون داد و با لحن افسوس
باری گفت:
- متاسفانه تو کلیه سمت راستت رو از دست دادی! باید خیلی مراقب خودت باشی که خدایی
نکرده اتفاقی واسه اون یکی کلیه ات نیفته. ممکنه این بار دیگه شانس نیاری.
دستامو جلوی صورتم گرفتم و نالیدم:
- خدای من!
زندگی با یه کلیه! بهتر از این نمی شد! فردریک کثافت. بالخره زهر خودتو ریختی. دیگه
نمی خواستم هیچ کدومشون رو ببینم نه فردریک رو ، و نه باباشو. با بغض نالیدم:
- ازشون متنفرم اونا ذره ذره جون منو می گیرن. دیگه نمی خوام کلفت زیر دستشون باشم.
حاضرم توی کارتن بخوابم ولی دیگه ریخت اونا رو نبینم. از همه مردا متنفرم.
همه اشون مثل همه ان. همه اشون کثافتن. یه مشت آدم عوضی حال به هم زن. جز
زورگویی به جنس ضعیف تر از خودشون هیچ کاری بلد نیستن. من انتقام می گیرم.
من از همه مردا انتقام می گیرم. انتقام همه کتکایی که خوردم. انتقام همه اشکایی که تو
تنهایی ریختم. انتقام همه تحقیرها ، همه تهمت ها. انتقام کلیه امو می گیرم. خدایا
من از تو هم انتقام می گیرم. من از همه انتقام می گیرم.
دانیل و دکتر با تعجب به من که تند تند با زاری به فارسی حرف می زدم نگاه می کردن.
دانیل طاقت نیاورد و گفت:
- حال که چیزی نشده افسون ...
- دیگه چی باید می شد؟ هان؟ فقط ناقصم نکرده بود که کرد ...
#افسونگر
- دانیل، تو که بهتر از من می دونی! این دختر حق داره بدونه چه بلیی سرش اومده. برای
شکایت لزمه ...
خدایا! دیگه چه بلیی؟! تا کی باید از آسمون برای من بد اقبالی بباره؟ زنگای خطر توی
گوشم جیغ می کشیدند. به زحمت پرسیدم:
- چی شده دکتر؟
دکتر با تاسف نگام کرد ... سرش رو چند بار به چپ و راست تکون داد و با لحن افسوس
باری گفت:
- متاسفانه تو کلیه سمت راستت رو از دست دادی! باید خیلی مراقب خودت باشی که خدایی
نکرده اتفاقی واسه اون یکی کلیه ات نیفته. ممکنه این بار دیگه شانس نیاری.
دستامو جلوی صورتم گرفتم و نالیدم:
- خدای من!
زندگی با یه کلیه! بهتر از این نمی شد! فردریک کثافت. بالخره زهر خودتو ریختی. دیگه
نمی خواستم هیچ کدومشون رو ببینم نه فردریک رو ، و نه باباشو. با بغض نالیدم:
- ازشون متنفرم اونا ذره ذره جون منو می گیرن. دیگه نمی خوام کلفت زیر دستشون باشم.
حاضرم توی کارتن بخوابم ولی دیگه ریخت اونا رو نبینم. از همه مردا متنفرم.
همه اشون مثل همه ان. همه اشون کثافتن. یه مشت آدم عوضی حال به هم زن. جز
زورگویی به جنس ضعیف تر از خودشون هیچ کاری بلد نیستن. من انتقام می گیرم.
من از همه مردا انتقام می گیرم. انتقام همه کتکایی که خوردم. انتقام همه اشکایی که تو
تنهایی ریختم. انتقام همه تحقیرها ، همه تهمت ها. انتقام کلیه امو می گیرم. خدایا
من از تو هم انتقام می گیرم. من از همه انتقام می گیرم.
دانیل و دکتر با تعجب به من که تند تند با زاری به فارسی حرف می زدم نگاه می کردن.
دانیل طاقت نیاورد و گفت:
- حال که چیزی نشده افسون ...
- دیگه چی باید می شد؟ هان؟ فقط ناقصم نکرده بود که کرد ...
۲.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.