part24
part24
ا.ت ویو
شوگا: تو قرار نیست بردم باشیی(داد)
مچ دستمو گرفت و پرتم کرد تو ماشین
هانول صندلی عقب بود و داشت با گریه نگام میکرد مطمئنم ترسیده
(ویو ادمین)
پسری که دوسال منتظر فرشتش بود الان کنارش بود اما یه چیزی ناراحتش میکرد
دخترک پسر و نمیخواست
درسته بچش از اون پسر بود ولی دخترک از پسر خوشش نمیومد بچه ای که حتی خبر نداشت جریان چیه با گریه و ترس نگاه مامانش میکرد
هانول: ولمون تن (ولمون کن)
شوگا ویو
قلبم تیکه تیکه میشد موقعی که حتی بچم نمیدونست من باباشم حتی فرشتم منو نمیخواست ولی همه میدونن موقعی که مین یونگی عاشق بشه هیچ فردی نمیتونه مانع اون عشقش بشه سکوت بهترین راه بود که با هق هق های هانول و ا.ت شکسته شد این بدترین شکنجه برای من بود که بچم و زنم گریه کنم
شوگا: بسه دیگه لعنتیا گریه نکنین( بغض و داد)
ا.ت: هانول بابا یادته(گریه)
هانول: تو بهم گفتی لبته مجابرت(تو بهم گفتی رفته مسافرت)
ا.ت: خ خب این باباته(گریه)
شوگا: دِ لعنتی گریه نکن گریت برای من شکنجه اس(داد)
هانول: بابایی سر مامان داد نزن اون گناه داره
شوگا: هوفف
ا.ت:هق هانول ول کن هق اون حالیش نمیشه
ا.ت ویو
رسیدیم به عمارت شوگا به بادیگارد ها گفت هانول و بیارن خودشم دست من و گرفت هنوز وارد این عمارت لعنتی میشم خاطرات نحسم به یادم میاد
شوگا:خودت اتاقت رو که بلدی
ا.ت: آره(سرد)
شوگا : ولی قبلش بیا اتاقم کارت دارم
ا.ت: باشه
شوگا ... رفت .. اتاقش منم بعد از اینکه یه لباس راحتی که خدمتکار ها بهم دادن از طرف شوگا رو پوشیدم رفتم تو اتاق
ا.ت: بیام تو
شوگا بیا
ا.ت: کارم داشتی
بلند شد و اومد سمتم
شوگا:.......
لایک: ۲۰
یونتان:میبینم لایک نمیکنی به جئون بم میفتیم دنبالت ها لایک کن تا نیفتادیم دنبالت
ا.ت ویو
شوگا: تو قرار نیست بردم باشیی(داد)
مچ دستمو گرفت و پرتم کرد تو ماشین
هانول صندلی عقب بود و داشت با گریه نگام میکرد مطمئنم ترسیده
(ویو ادمین)
پسری که دوسال منتظر فرشتش بود الان کنارش بود اما یه چیزی ناراحتش میکرد
دخترک پسر و نمیخواست
درسته بچش از اون پسر بود ولی دخترک از پسر خوشش نمیومد بچه ای که حتی خبر نداشت جریان چیه با گریه و ترس نگاه مامانش میکرد
هانول: ولمون تن (ولمون کن)
شوگا ویو
قلبم تیکه تیکه میشد موقعی که حتی بچم نمیدونست من باباشم حتی فرشتم منو نمیخواست ولی همه میدونن موقعی که مین یونگی عاشق بشه هیچ فردی نمیتونه مانع اون عشقش بشه سکوت بهترین راه بود که با هق هق های هانول و ا.ت شکسته شد این بدترین شکنجه برای من بود که بچم و زنم گریه کنم
شوگا: بسه دیگه لعنتیا گریه نکنین( بغض و داد)
ا.ت: هانول بابا یادته(گریه)
هانول: تو بهم گفتی لبته مجابرت(تو بهم گفتی رفته مسافرت)
ا.ت: خ خب این باباته(گریه)
شوگا: دِ لعنتی گریه نکن گریت برای من شکنجه اس(داد)
هانول: بابایی سر مامان داد نزن اون گناه داره
شوگا: هوفف
ا.ت:هق هانول ول کن هق اون حالیش نمیشه
ا.ت ویو
رسیدیم به عمارت شوگا به بادیگارد ها گفت هانول و بیارن خودشم دست من و گرفت هنوز وارد این عمارت لعنتی میشم خاطرات نحسم به یادم میاد
شوگا:خودت اتاقت رو که بلدی
ا.ت: آره(سرد)
شوگا : ولی قبلش بیا اتاقم کارت دارم
ا.ت: باشه
شوگا ... رفت .. اتاقش منم بعد از اینکه یه لباس راحتی که خدمتکار ها بهم دادن از طرف شوگا رو پوشیدم رفتم تو اتاق
ا.ت: بیام تو
شوگا بیا
ا.ت: کارم داشتی
بلند شد و اومد سمتم
شوگا:.......
لایک: ۲۰
یونتان:میبینم لایک نمیکنی به جئون بم میفتیم دنبالت ها لایک کن تا نیفتادیم دنبالت
۶.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.