bad girl mafia
پارت ۲۶...
پرش زمانی به فردا
مکان : عمارت آکیرو
ویو راوی
آکیرو هنوز بهوش نیومده بود.
جیهوپ اون رو معاینه کرد که فهمید توی شربتی که آکیرو خورده بود داروی به شدت خطرناک خواب آوری ریخته بودن که حتی ممکنه آکیرو به حالت اغماء و یا حتی خواب ابدی فرو ببره!
همه از این قضیه خبر داشتند البته همه به جز جی کی!
الان ساعت حدودا 3 بعد از ظهر بود و اون از دیشب پایین نیومده بود چون از حرف هیونگاش به شدت ناراحت و عصبی بود چون اونا کاری به جز قضاوت جی کی نکرده بودن.
فقط ۳ نفر میتونستند جی کی و آروم کنند، یکیش آکیروعه که فعلا نیست و ممکنه برای همیشه نباشه. پس دو گزینه در پیش دارند جیمین و تهیونگ که زیاد برای آروم کردنش مطمئن نیستند چون قراره یه خبر بد بهش بدن!
تهیونگ : من اول میرم بعد تو پشت سرم بیا
جیمین : ببینم مگه بازی دزد و پلیسه خودم اول میرم تو پشت سرم بیا
تهیونگ : خب الان این چه فرقی کرد؟
جیمین :... امممم ...
تهیونگ : و اصلا چه ربطی به بازی دزد و پلیس داره؟
جیمین : ربطش به خودم ربط داره
تهیونگ : به....
جیمین :حرف نباشه دنبالم بیا
تهیونگ : ولی من که هنوز چیزی نگفتم
جین : میرین یا خودم بیام ؟
جیمین : اوکی بابا چرا عصبی میشی
و بعد حرفش جفتشون نگاهشون رو سمت یونگی بردند که با نگاه برزخی یونگی ترجیح دادند ساکت باشند.
جیمین و تهیونگ به طبقه بالا به سمت اتاق جونگ کوک رفتند و در زدند که جونگ کوک اجازه ورود داد و وارد اتاق شدند.
تهیونگ : سلام بر جی کی معروف
جیمین :واقعا الان توی این موقعیتم داری مزه میریزی
بعد این حرفِ جیمین، تهیونگ زد روی پای جیمین و آخ جیمین بلند شد.
جی کی : وایسا ببینم مگه چه اتفاقی افتاده؟
تهیونگ : ه..هیچی
جی کی: اگه هیچی چرا شما اینجوری اید؟
جیمین:..چجوری ایم؟..
جیمین به چشمای جی کی که پر از امید بود خیره شد و توی چشماش اشک جمع شدو سرش و پایین انداخت.
جی کی که مطمئن بود یه اتفاقی افتاده از روی صندلی بلند شد و به چشمای تهیونگ نگاه کرد.
جی کی :هیونگ معلومه یه چیزی شده! چی شده؟
تهیونگ :آ..آکیرو ..
تهیونگ میخواست ادامه حرفش و بگه که بغضش نذاشت ادامه بده و بعد جیمین سرش و بالا آورد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
جیمین :معلوم نیست دیگه آکیرو نفس بکشه یا نه!
همین حرف کافی بود تا جی کی توی شوک بزرگی فرو بره و فقط به یه جا خیره بشه کم کم به خودش اومد و نشست روی صندلی و دستش و گذاشت روی صورتش.
جیمین :ب...ببین جونگ کو...
جی کی :برید بیرون!
تهیونگ : داره باهات صحبت میک....
جی کی : برید بیرون(داد بلند)
تهیونگ با اشاره ی جیمین فهمید الان باید برن بیرون خودشم خوب میدونست هیچکس توی این موقعیت نمیتونه جی کی رو اروم کنه.
ادامه پارت پست بعدی
پرش زمانی به فردا
مکان : عمارت آکیرو
ویو راوی
آکیرو هنوز بهوش نیومده بود.
جیهوپ اون رو معاینه کرد که فهمید توی شربتی که آکیرو خورده بود داروی به شدت خطرناک خواب آوری ریخته بودن که حتی ممکنه آکیرو به حالت اغماء و یا حتی خواب ابدی فرو ببره!
همه از این قضیه خبر داشتند البته همه به جز جی کی!
الان ساعت حدودا 3 بعد از ظهر بود و اون از دیشب پایین نیومده بود چون از حرف هیونگاش به شدت ناراحت و عصبی بود چون اونا کاری به جز قضاوت جی کی نکرده بودن.
فقط ۳ نفر میتونستند جی کی و آروم کنند، یکیش آکیروعه که فعلا نیست و ممکنه برای همیشه نباشه. پس دو گزینه در پیش دارند جیمین و تهیونگ که زیاد برای آروم کردنش مطمئن نیستند چون قراره یه خبر بد بهش بدن!
تهیونگ : من اول میرم بعد تو پشت سرم بیا
جیمین : ببینم مگه بازی دزد و پلیسه خودم اول میرم تو پشت سرم بیا
تهیونگ : خب الان این چه فرقی کرد؟
جیمین :... امممم ...
تهیونگ : و اصلا چه ربطی به بازی دزد و پلیس داره؟
جیمین : ربطش به خودم ربط داره
تهیونگ : به....
جیمین :حرف نباشه دنبالم بیا
تهیونگ : ولی من که هنوز چیزی نگفتم
جین : میرین یا خودم بیام ؟
جیمین : اوکی بابا چرا عصبی میشی
و بعد حرفش جفتشون نگاهشون رو سمت یونگی بردند که با نگاه برزخی یونگی ترجیح دادند ساکت باشند.
جیمین و تهیونگ به طبقه بالا به سمت اتاق جونگ کوک رفتند و در زدند که جونگ کوک اجازه ورود داد و وارد اتاق شدند.
تهیونگ : سلام بر جی کی معروف
جیمین :واقعا الان توی این موقعیتم داری مزه میریزی
بعد این حرفِ جیمین، تهیونگ زد روی پای جیمین و آخ جیمین بلند شد.
جی کی : وایسا ببینم مگه چه اتفاقی افتاده؟
تهیونگ : ه..هیچی
جی کی: اگه هیچی چرا شما اینجوری اید؟
جیمین:..چجوری ایم؟..
جیمین به چشمای جی کی که پر از امید بود خیره شد و توی چشماش اشک جمع شدو سرش و پایین انداخت.
جی کی که مطمئن بود یه اتفاقی افتاده از روی صندلی بلند شد و به چشمای تهیونگ نگاه کرد.
جی کی :هیونگ معلومه یه چیزی شده! چی شده؟
تهیونگ :آ..آکیرو ..
تهیونگ میخواست ادامه حرفش و بگه که بغضش نذاشت ادامه بده و بعد جیمین سرش و بالا آورد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
جیمین :معلوم نیست دیگه آکیرو نفس بکشه یا نه!
همین حرف کافی بود تا جی کی توی شوک بزرگی فرو بره و فقط به یه جا خیره بشه کم کم به خودش اومد و نشست روی صندلی و دستش و گذاشت روی صورتش.
جیمین :ب...ببین جونگ کو...
جی کی :برید بیرون!
تهیونگ : داره باهات صحبت میک....
جی کی : برید بیرون(داد بلند)
تهیونگ با اشاره ی جیمین فهمید الان باید برن بیرون خودشم خوب میدونست هیچکس توی این موقعیت نمیتونه جی کی رو اروم کنه.
ادامه پارت پست بعدی
۲.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.