بریم سراغ فیک
بریم سراغ فیک
فیک : مافیا جذاب من
پارت ۲
ویو ات
رفتم سوار ماشین شدم ۱۰ دقیقه گذشته بود سکوت بود که من یهو سکوت رو شکستم
ات اسمت چیه
کوک: جونکوک
ات :خوشبختم
کوک:........ (اینو میزارم یعنی جواب نداد)
رسیدیم به یه خونه بزرگ رفتیم تو خونه خونه نبود قصر بود خیلی بزرگ بود بعد کوک یکی رو صدا زد
کوک: اجوما (با داد)
اجوما :بله پسرم
(بچه ها از وقتی پدر مادر کوک مرد اجوما ازش مراقبت میکرد)
کوک :لباس خدمتکاری اینو بده و اتاق خوابشو نشون بده
ات: چی من اتاق ی خودمم تمیز نمیکردم الان بیام این عمارتو تمیز کنم
کوک :تو چی فکر کردی اینجا اوردمت که خانم این خونه بشی ولی کور خوندی
کوک: کای (کای دستیار کوک)
کای: بله قربان
کوک :به جیمین نامجون زنگ بزن بگو بیان
کای :چشم قربان
کوک: تو چرا وایستادی روبه ات
اجوما :بریم دخترم
ات: بله
رفتیم تو یه اتاق که پر از دختر بود فکر کنم اونا هم خدمتکار بودن
یکی اومد نزدیکم گفت
دختره: سلام
ات: سلام
دختره: فکر کنم تازه اومدی
ات: اره
دختره: خوب من میا هستم و شما
ات :خوشبختم من ات هستم
میا: منم خوشبختم باهم دوست بشیم
ات: چرا که نه
میا :خوب بیا اونجا بشین خوب راستش من سر گروه خدمتکارام
ات :او خیلی خوبه
میا: اره
اجوما :میا (با داد)
میا: من باید برم فعلا
ات باشه
ویو ات خیلی خوابم گرفته بود رفتم خابیدم
صبح ساعت ۹
یهو دیدم سرم اب خالی شد از خواب بلند شدم
کوک: پس بیدار شدی پرنسس
ات :چه مرگته این وقت صبح
کوک :او زبون دراز هم هستی یه کاری کنم که اون زبونت بند بیاد ...کای (کای با داد گفت)
لایک کنید دیگه
غلت املایی معذرت میخوام 💜💜
فیک : مافیا جذاب من
پارت ۲
ویو ات
رفتم سوار ماشین شدم ۱۰ دقیقه گذشته بود سکوت بود که من یهو سکوت رو شکستم
ات اسمت چیه
کوک: جونکوک
ات :خوشبختم
کوک:........ (اینو میزارم یعنی جواب نداد)
رسیدیم به یه خونه بزرگ رفتیم تو خونه خونه نبود قصر بود خیلی بزرگ بود بعد کوک یکی رو صدا زد
کوک: اجوما (با داد)
اجوما :بله پسرم
(بچه ها از وقتی پدر مادر کوک مرد اجوما ازش مراقبت میکرد)
کوک :لباس خدمتکاری اینو بده و اتاق خوابشو نشون بده
ات: چی من اتاق ی خودمم تمیز نمیکردم الان بیام این عمارتو تمیز کنم
کوک :تو چی فکر کردی اینجا اوردمت که خانم این خونه بشی ولی کور خوندی
کوک: کای (کای دستیار کوک)
کای: بله قربان
کوک :به جیمین نامجون زنگ بزن بگو بیان
کای :چشم قربان
کوک: تو چرا وایستادی روبه ات
اجوما :بریم دخترم
ات: بله
رفتیم تو یه اتاق که پر از دختر بود فکر کنم اونا هم خدمتکار بودن
یکی اومد نزدیکم گفت
دختره: سلام
ات: سلام
دختره: فکر کنم تازه اومدی
ات: اره
دختره: خوب من میا هستم و شما
ات :خوشبختم من ات هستم
میا: منم خوشبختم باهم دوست بشیم
ات: چرا که نه
میا :خوب بیا اونجا بشین خوب راستش من سر گروه خدمتکارام
ات :او خیلی خوبه
میا: اره
اجوما :میا (با داد)
میا: من باید برم فعلا
ات باشه
ویو ات خیلی خوابم گرفته بود رفتم خابیدم
صبح ساعت ۹
یهو دیدم سرم اب خالی شد از خواب بلند شدم
کوک: پس بیدار شدی پرنسس
ات :چه مرگته این وقت صبح
کوک :او زبون دراز هم هستی یه کاری کنم که اون زبونت بند بیاد ...کای (کای با داد گفت)
لایک کنید دیگه
غلت املایی معذرت میخوام 💜💜
۱۱.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.