به خاطر اشتباه او

PART7
خلاصه بعد که رفت چند ثانیه به جای خالیش زل زدم و چند تا فش به روحش نصار کردم و رفتم تو
لارا خانوم هنوز دلشت بازی مسخرش رو میکرد
:کور نشی یه وقت
اصلا توجه نکرد که به جاش لاریسا گفت
_اونا چیه
:یکی از فامیل هامون که دست بر عذا خیلی هم بی تربیته بهم داد...
توی همون لحظه کتاب رو پرت کردم توی بغل لارا
:دوتا داشت..این مال تو
دختره تخس با من حرف نزنی یه جوری باهات حرف میزنم فشم بدی
_به منم بده!
:ندارم...همین ها بودن...تا حالا رفتین محوطه پشت خوابگاه!؟
کلا این لارای خر نه میخنده نه حرف میزنه مث ربات میمونه ...اما لاریسا بچم یه سطح از من پایین تره همین...لا یسا بود که اول زبون باز کرد
_اره بابا بچه های دانشگاه رل ها و اینا میرن اونجا...اوف‌فوف چه جاییه توصیه میکنم نرید وعلا یکی میکنتون
لارا بلند شد و حوله ای برداشت و رفت حموم
:واقعی..من الان اونجا بودم..وای یعنی اگه نیما نبود منو میخوردن
_اره بابا پسر همرات نباشه دو لپی خوردنت یه ابم روش...چه پسر چه دختر
:هه پس واسه همین بچه نینی لوس رو دوره کرده بودن...باورت نمیشه نرسیده بودم پسره بدبخت و خورده بودن خدا وکیلی خیلی هم خوب باهام رفتار کرد که اخرش فوش دادم
یه نفس گرفتم و یکم دیگه حرف زدیم...تا ساعت ۶اینا
ادامه دارد....