ات : به یونا گفتم باشه هم رفتیم خرید اونم یه چیزایی خرید
ات : به یونا گفتم باشه هم رفتیم خرید اونم یه چیزایی خرید رفتم خونه یه دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردم آرایشمو کردم ساعت ۴:۳۰ بود لباسمو پوشیدم گوشیو کیفمو برداشتم و منتظر کوک موندم تا بیا
از زبون کوک : از دانشگا رفتم خونه یه زره خوابیدم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم سوار ماشین شدم و رفتم دنبال ات
ات : گوشیم زنگ خورد کوک بود برداشتم
الو سلام
کوک : سلام رسیدم جلو در خونتون بیا پایین
ات : باشه باشه اومدمم
کوک : ات آمد سوار شد یه نگاهی بهش کردمو گفتم قرار بود لباس مجلسی بپوشی چی شد
ات : مجلسی ترین لباسم همینه
کوک : اکی ولش الان میریم یکی دیگه میگیرم برات
ات : نه بابا بیا بریم دیرمون میشه ها
کوک : نگران نباش هیچی نمیشه
ات ویو : راه افتادیم کوک جلو یه مغازه ی لوکس که تمام لباساش برند بود وایستاد و پیاده شد منم پیاده شدم و رفتیم تو
کوک : این خوبه همینو میخریم
ات : آخه صورتیییی
کوک : آره چشه مگه برو بپوش بیا
ات : رفتم پوشیدمش اومدم
کوک : چقدر خوشگل شدی
ات: مرسی توهم خیلی خوشتیپ شدی
کوک : ممنون
ات : من برم حساب کنم بیام
کوک : نمیخواد حساب کردم
ات : عه وا مرسی
کوک : کاری نکردم
کوک ویو : رفتیم سوار ماشین شدیمو به سمت بار روندم ات تو اون لباس خیلی میدرخشید دوست داشتم زود تر بهش بگم چه حسی دارم اما از اینکه پسم بزنه میترسیدم تو همین فکرا بودم تا ...
از زبون کوک : از دانشگا رفتم خونه یه زره خوابیدم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم سوار ماشین شدم و رفتم دنبال ات
ات : گوشیم زنگ خورد کوک بود برداشتم
الو سلام
کوک : سلام رسیدم جلو در خونتون بیا پایین
ات : باشه باشه اومدمم
کوک : ات آمد سوار شد یه نگاهی بهش کردمو گفتم قرار بود لباس مجلسی بپوشی چی شد
ات : مجلسی ترین لباسم همینه
کوک : اکی ولش الان میریم یکی دیگه میگیرم برات
ات : نه بابا بیا بریم دیرمون میشه ها
کوک : نگران نباش هیچی نمیشه
ات ویو : راه افتادیم کوک جلو یه مغازه ی لوکس که تمام لباساش برند بود وایستاد و پیاده شد منم پیاده شدم و رفتیم تو
کوک : این خوبه همینو میخریم
ات : آخه صورتیییی
کوک : آره چشه مگه برو بپوش بیا
ات : رفتم پوشیدمش اومدم
کوک : چقدر خوشگل شدی
ات: مرسی توهم خیلی خوشتیپ شدی
کوک : ممنون
ات : من برم حساب کنم بیام
کوک : نمیخواد حساب کردم
ات : عه وا مرسی
کوک : کاری نکردم
کوک ویو : رفتیم سوار ماشین شدیمو به سمت بار روندم ات تو اون لباس خیلی میدرخشید دوست داشتم زود تر بهش بگم چه حسی دارم اما از اینکه پسم بزنه میترسیدم تو همین فکرا بودم تا ...
۲۴.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.