Part8 فیک کوک
#پارت۸
ویو ا.ت(کارم رو تموم کردم دیگه نزدیک غروب بود و منم رفتم لباسامو عوض کردم و یه تاکسی گرفتم و زدم بیرون تا برسه)(یه تاکسی رسید و منم سوار شدم تا برم خونه ولی بعدش دو تا مرد قد بلند اومدن و کنارم نشستن و در ها رو قفل کردن......بعد چند لحظه بیهوشم کردن و دیگه نفهمیدم چی شد)
پرش زمانی.....
ویو ا.ت:(چشمامو باز کردم دیدم دست و پاهامو به صندلی بستن ولی نمیدونستم کجام و کسی هم اونجا نبود )
سوهو:به به....بالاخره بیدار شدی ا.ت عزیزم؟؟؟؟
ا.ت:تو اسم منو از کجا میدونی؟؟؟
سوهو:این دیگه مهم نیس .....خب زود باش تا نکشتمت بگو چرا اون جونگ کوک لعنتیو نجات دادی؟؟؟به لطف تو کارم سخت شده حالا زود باش بگو....
ا.ت:جونگ کوک دیگه کیه؟؟؟
سوهو:که نمیدونی؟؟؟؟داشت میمرد نجاتش دادی حالا داری میگی نمیدونی؟؟دختره ی احمق اگه میدونستی میتونم همین الان هر بلایی سرت بیارم انقد پر رویی نمیکردی.
ا.ت:آره نجاتش دادم!!!!خب که چی الان که میدونی از من جایزه میخوای؟؟؟
سوهو:(یه سیلی میزنه تو صورت ا.ت)ای احمق حالا واسه من حاضر جوابی میکنی؟؟؟ وقتی تا حد مرگ زدمت اونوقت خودت به غلط کردن میفتی...
ا.ت:که چی تهش مردم تموم میشه میره.حالا میفهمم که چرا جونگ کوک اینقد میخاد ازت انتقام مادرش رو بگیره چون تو فقط یه قاتل عوضی ای
سوهو:(به دار و دستش)هی تو!!!
_با منید رییس؟؟؟
سوهو :اره خود تو!!!!زود باش پاشو بیا اینقد بزنش تا ازم عذر خواهی کنه!!!
ا.ت:خوابشو ببینی...هرگز ازت معذرت نمیخوام
سوهو:میبینم
(اونی که براش کار میکرد شروع کرد به ضرب و شتم ا.ت و توقع داشت ا.ت به غلط کردن بیفته چون رو صندلی بود دست و پاش بسته بود ولی ا.ت صداش در نمیومد)
ویو ا.ت(کارم رو تموم کردم دیگه نزدیک غروب بود و منم رفتم لباسامو عوض کردم و یه تاکسی گرفتم و زدم بیرون تا برسه)(یه تاکسی رسید و منم سوار شدم تا برم خونه ولی بعدش دو تا مرد قد بلند اومدن و کنارم نشستن و در ها رو قفل کردن......بعد چند لحظه بیهوشم کردن و دیگه نفهمیدم چی شد)
پرش زمانی.....
ویو ا.ت:(چشمامو باز کردم دیدم دست و پاهامو به صندلی بستن ولی نمیدونستم کجام و کسی هم اونجا نبود )
سوهو:به به....بالاخره بیدار شدی ا.ت عزیزم؟؟؟؟
ا.ت:تو اسم منو از کجا میدونی؟؟؟
سوهو:این دیگه مهم نیس .....خب زود باش تا نکشتمت بگو چرا اون جونگ کوک لعنتیو نجات دادی؟؟؟به لطف تو کارم سخت شده حالا زود باش بگو....
ا.ت:جونگ کوک دیگه کیه؟؟؟
سوهو:که نمیدونی؟؟؟؟داشت میمرد نجاتش دادی حالا داری میگی نمیدونی؟؟دختره ی احمق اگه میدونستی میتونم همین الان هر بلایی سرت بیارم انقد پر رویی نمیکردی.
ا.ت:آره نجاتش دادم!!!!خب که چی الان که میدونی از من جایزه میخوای؟؟؟
سوهو:(یه سیلی میزنه تو صورت ا.ت)ای احمق حالا واسه من حاضر جوابی میکنی؟؟؟ وقتی تا حد مرگ زدمت اونوقت خودت به غلط کردن میفتی...
ا.ت:که چی تهش مردم تموم میشه میره.حالا میفهمم که چرا جونگ کوک اینقد میخاد ازت انتقام مادرش رو بگیره چون تو فقط یه قاتل عوضی ای
سوهو:(به دار و دستش)هی تو!!!
_با منید رییس؟؟؟
سوهو :اره خود تو!!!!زود باش پاشو بیا اینقد بزنش تا ازم عذر خواهی کنه!!!
ا.ت:خوابشو ببینی...هرگز ازت معذرت نمیخوام
سوهو:میبینم
(اونی که براش کار میکرد شروع کرد به ضرب و شتم ا.ت و توقع داشت ا.ت به غلط کردن بیفته چون رو صندلی بود دست و پاش بسته بود ولی ا.ت صداش در نمیومد)
۲.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.