سناریو بی تی اس
وقتی موقع… از دستشون فرار میکنی
نامجون : همین الان برمیگردی و مثل بچه خوب میزاری کارمو انجام بدم
جین: این بده دیگه مهربونی خبری می
شوگا: با کمر بند میاد دنبالت وقتی گرفتن میبرت دستاتو میبنده و یه پوزخند میکنه میگه دیگه خبری از مهربونی
چی هوپ: ات برگرد
ات: نمیخوام درد داره
چی هوپ : اوکی ( چقدر مهربون)
جیمین: تموم حسم رو از بین بردی باید از اول شروع کنیم
وی: ۵ قلو حاملت میکنم
کوک: میبینم که نقشه شکست خورد( در رو قفل کرده)
بیا پایین
خماری
برو درستو بخون بچه
❌ هشدار❌
این داستان تخیلی.
نامجون : همین الان برمیگردی و مثل بچه خوب میزاری کارمو انجام بدم
جین: این بده دیگه مهربونی خبری می
شوگا: با کمر بند میاد دنبالت وقتی گرفتن میبرت دستاتو میبنده و یه پوزخند میکنه میگه دیگه خبری از مهربونی
چی هوپ: ات برگرد
ات: نمیخوام درد داره
چی هوپ : اوکی ( چقدر مهربون)
جیمین: تموم حسم رو از بین بردی باید از اول شروع کنیم
وی: ۵ قلو حاملت میکنم
کوک: میبینم که نقشه شکست خورد( در رو قفل کرده)
بیا پایین
خماری
برو درستو بخون بچه
❌ هشدار❌
این داستان تخیلی.
۳.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.