چندپارتی درخواستیی پارت ۱

هایییی لی اتم.
۲۴ سالمو منشی یه شرکت بزرگم.
کار کردن تو این شرکت خوبه حتی حقوقشم خوبه،ولی رییسم کیم نامجون وایییی میتونم بگم بد اخلاق ترین ادمه رو یه زمین.
واییییییی حواس حرف زدن شدم دیرم شدددد
بعر ۱۰ مین با ۱ دیقه تاخیر رسیدم
یه نفس عمیق کشیدم خدارو شکر تو اتاقشه وگرنه بد....
=خانم لی
+ببله قربان یییتی ببخشید رییس(با استرس)
=این چندمین باره که دیر کردین هاا
+رییس من....
=ساکتت چندبار بگم سر موقع بیایین هاا، دیگه چقد باید بهتون توضیح بدم
=همین الان وسایلتو جمع کن اخراجیی
+ااما رییس
=ساکتت گفتم وسایلتو جمع کن اخراجی
+😞چشم
=برو حساب داری حقوقتو بگیر
وسایلمو جمع کردمو رفتم حساب داریو حقوق این ماهمو گرفتم و از شرکت اومدم بیرون.
خیلی ناراحت بودم.این تنها کاری بود ‌داشتم، از این خوشحال بودم که قرار بود این پول و که گرفتم برای تولد خواهر کوچیکم از عروسکی که چند روز پیش دیده بود و خوشش اومده بود بخرم.چندروز دیگه تولدش بود و من با پولی کم تو خیابون میچرخیدم
انگیزه ای برای رفتن به خونه نداشتم ساعت نزدیکای ۹ شب بود تصمیم گرفتم برم بار تا یکم مشروب بخورم تا حال و هوام عوض بشه به سمت بار رفتمو ......
شرطا
۵ لایک
۱۰ کامنت