دختر فراموش شده part 32
دختر فراموش شده
پارت 32
هانا)
اروم اومد سمتم و روی زانوش هاش نشست و گونه هامو توی دستای گرمش گرفت ... گرمایی که اصلا معلوم نبود از کجا منشات میگرفت !
+ هانا !
سرمو بالا بردم و توی چشماش ذل زدم
+ میشه یه چیزی ازت بپرسم ؟
سرمو به علامت تائید بالا و پائین کردم
+ پدر جی وون کیه ؟
- تو نیستی !... پدرش پ...پا..پارک جی..مین بود !
اشکی از گوشه چشمم خارج شد
- تویی نیستی که منو یاش رفت و بعد بخاطر یه بچه منو ول کرد !
- تویی نیستی که دو بار فراموشم کردی
سکه سکه میکردم ولی هنوز نمیتونستم گریه کنم
روی زانوهاش بلند شد ... و سرمو توی سینش فرو برد
+ درست میشه ! ... همه چیز ... درست میشه
تو اغوشش حس میکردم بقیه دنیا نا امنه ...
حتی اگه زلزله میومد من همونجا میموندم ! طوفان ، سیل ، سونامی ، گدازه های اتشفشان و حتی هیولا ها هم باعث نمیشد بخام از تو بغلش بیام بیرون !
+ دلم برات تنگ شده بود !
- اما من نه ...
جیمین متعجب سرشو به سمت من اورد
+ چ...چرا ؟
- چون تموم مدت جیمین کوچولویی کنارم بود
+ جی وون ؟
- هوم...
+ چرا از بچه ای که داشتم خبر نداشتم ؟
- چون تو همیشه از همه چی بی خبری !
+ ولی تو زیادی خبر داری
جیمین چند لحظه ای خیره به صورتم نگاه کرد !
و بعد لباشو روی لبام گذاشت
چند دقیقه ای گذشت که با صدای جی وون از جا پرید
* ما...مان ؟
( نمیخاااام به هم برسنننن ) ( چراااا نمیخاااام ؟)
( مریضمممم ؟)
- ج...جی وون
خاستم بلند شم که جیمین جلومو گرفت
+ صبر کن خودم میرم
- اما ...
جیمین رفت کنار جی وون نشست
+ جی وون میدونی بابا چیه؟
* معلومه ! مامانم همیشه میگفت بابا یه موجود اضافی و بی مسئولیته !
لبمو گاز گرفتم تا جلوی خندمو بگیرم جیمین برگشت سمت من و چشم غرنه ای بهم رفت اروم لب خونی کرد
+ دارم برات !
بعد برگشت سمت جی وون
+ ببین پسرم ... بابا موجودیه...
جی وون پرید وسط حرفش
* من پسر تو نیستم !
+ عوففف عجباا
+ خب میدونی بابات کیه ؟
جی وون سرشو به دو طرف تکون داد
+ منم !
جی وون جدی گفت
* ایشششش پس تو همون بابای مزخرفی هستی که مامانم همیشه پشت سزش بد و بی راه میگفت ؟
+ واسه اون مامانت دارم !
+ ببین پسرم ...
* من پسر تو نیستم
+ بچه جون من پدرتم تو هم پسرمی :/
* هوم ؟
-ولش کن جیمین چه توقعی از بچه سه ساله داری ؟ یه شبه اومدی میگی من باباتم ؟
+ تازه کجاشو دیدی ... قضیه اونجاییش جالب میشه که بفهمه باباش یه سلبرتی معروفه
- صب کن ببینم ! گفتی سلبرتی !
+ خب ؟
- توووو اومدی عکسبرداری برا تبلیغ ؟
+ هوممم میگفتن شرکتتون یه مدیر زن سمج داره که تبلیغ نمیکنه !
- پوووف
جیمین جی وونو کامل بغل کرد
+ من اینو میبرم
- یاااااا
+ پسش میارم خانم مادر نگران نبااش
- میخای باهاش چیکار کنی
+ عجبا ... میخام کبابش کنم ! خب میخام ببرمش پیش پسرا :/
- دردسر نمیشه برات ؟
+ منظور ؟
- ارمیا و ...
+ نمیدونم اول باید نظر پسرا رو بپرسم !
پارت 32
هانا)
اروم اومد سمتم و روی زانوش هاش نشست و گونه هامو توی دستای گرمش گرفت ... گرمایی که اصلا معلوم نبود از کجا منشات میگرفت !
+ هانا !
سرمو بالا بردم و توی چشماش ذل زدم
+ میشه یه چیزی ازت بپرسم ؟
سرمو به علامت تائید بالا و پائین کردم
+ پدر جی وون کیه ؟
- تو نیستی !... پدرش پ...پا..پارک جی..مین بود !
اشکی از گوشه چشمم خارج شد
- تویی نیستی که منو یاش رفت و بعد بخاطر یه بچه منو ول کرد !
- تویی نیستی که دو بار فراموشم کردی
سکه سکه میکردم ولی هنوز نمیتونستم گریه کنم
روی زانوهاش بلند شد ... و سرمو توی سینش فرو برد
+ درست میشه ! ... همه چیز ... درست میشه
تو اغوشش حس میکردم بقیه دنیا نا امنه ...
حتی اگه زلزله میومد من همونجا میموندم ! طوفان ، سیل ، سونامی ، گدازه های اتشفشان و حتی هیولا ها هم باعث نمیشد بخام از تو بغلش بیام بیرون !
+ دلم برات تنگ شده بود !
- اما من نه ...
جیمین متعجب سرشو به سمت من اورد
+ چ...چرا ؟
- چون تموم مدت جیمین کوچولویی کنارم بود
+ جی وون ؟
- هوم...
+ چرا از بچه ای که داشتم خبر نداشتم ؟
- چون تو همیشه از همه چی بی خبری !
+ ولی تو زیادی خبر داری
جیمین چند لحظه ای خیره به صورتم نگاه کرد !
و بعد لباشو روی لبام گذاشت
چند دقیقه ای گذشت که با صدای جی وون از جا پرید
* ما...مان ؟
( نمیخاااام به هم برسنننن ) ( چراااا نمیخاااام ؟)
( مریضمممم ؟)
- ج...جی وون
خاستم بلند شم که جیمین جلومو گرفت
+ صبر کن خودم میرم
- اما ...
جیمین رفت کنار جی وون نشست
+ جی وون میدونی بابا چیه؟
* معلومه ! مامانم همیشه میگفت بابا یه موجود اضافی و بی مسئولیته !
لبمو گاز گرفتم تا جلوی خندمو بگیرم جیمین برگشت سمت من و چشم غرنه ای بهم رفت اروم لب خونی کرد
+ دارم برات !
بعد برگشت سمت جی وون
+ ببین پسرم ... بابا موجودیه...
جی وون پرید وسط حرفش
* من پسر تو نیستم !
+ عوففف عجباا
+ خب میدونی بابات کیه ؟
جی وون سرشو به دو طرف تکون داد
+ منم !
جی وون جدی گفت
* ایشششش پس تو همون بابای مزخرفی هستی که مامانم همیشه پشت سزش بد و بی راه میگفت ؟
+ واسه اون مامانت دارم !
+ ببین پسرم ...
* من پسر تو نیستم
+ بچه جون من پدرتم تو هم پسرمی :/
* هوم ؟
-ولش کن جیمین چه توقعی از بچه سه ساله داری ؟ یه شبه اومدی میگی من باباتم ؟
+ تازه کجاشو دیدی ... قضیه اونجاییش جالب میشه که بفهمه باباش یه سلبرتی معروفه
- صب کن ببینم ! گفتی سلبرتی !
+ خب ؟
- توووو اومدی عکسبرداری برا تبلیغ ؟
+ هوممم میگفتن شرکتتون یه مدیر زن سمج داره که تبلیغ نمیکنه !
- پوووف
جیمین جی وونو کامل بغل کرد
+ من اینو میبرم
- یاااااا
+ پسش میارم خانم مادر نگران نبااش
- میخای باهاش چیکار کنی
+ عجبا ... میخام کبابش کنم ! خب میخام ببرمش پیش پسرا :/
- دردسر نمیشه برات ؟
+ منظور ؟
- ارمیا و ...
+ نمیدونم اول باید نظر پسرا رو بپرسم !
۶۴.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.