ازدواج اجباری پارت 11
جیمین: واقعا میخوای بدونی؟؟
سانامی :اوهوم.میشه بگی؟؟
جیمین :به خاطر کتک.....
جیمین اینو گفت و رفت. اما یه کسی دستش رو گرفت و مانع این شد.
سانامی :چرااااا؟؟ 🥺
جیمین :به.تو .چه .!
سانامی :جیمینااااااا بگووووووو
جیمین :منو اون جوری صدا نکن و اون جوری هم نگاه نکن.
جیمین ویو :
بچه ها میگفتن کیوت ترین و زیبا ترین دختره تو کره اس تاااا.
منم خوشتیپم ولی وقتی اینجوری نگاه میکنه ادم نمی تونه نه بیاره.
سانامی :ترررررخداااااا
جیمین :همممععف.... پری شب به خاطر ازدواج اعتراض کردم و بابام با کمر بند زد . به خاطر همین دیروز نتونستم بیام مدرسه
سانامی : واااااااااا.....حققققق...ححححقققق.....بابات چقدر پسته.... حققققق
جیمین :تو چرا گریه میکنی ؟؟؟
جیمین ویو :
وا این چه مرگشه؟ من کتک خوردم این چرا گریه میکنه؟؟
سانامی :چون... حق... من به خاطر ً..... حققققق اینکه دیروز.... حققققق نیومدی..... حققققق.....کلی فحشت دادم...
جیمین :همین؟؟
سانامی :نه... حق... تازه... حق.... بابای منم.... حححققققق..... به خاطر...... حققققق... اعتراضم.... حققققق خوابوند تو گوشممم.... ححححقققق ...حتی کمر بندشم در اورد.....حححققق.......اگه مامانم جلو شو..... حققققق نگرفته بود...... حققققق.... خدا میدونه الان چم شده بود..... حققققق ..... ولی مامانم.... حققققق... الان جای من.... حققققق... رو تخت بیمارستانه...... ححححقققق
جیمین :مکه تو دختر نیستی؟؟ بابات چطور تونسته؟؟
سانامی :حححححححححححقققققققققق
جیمین سانامی رو بغل کرد و سر سانامی رو گذاشت رو شونه هاش و دست کشید رو موهاش.
جیمین :مامانت چه طوره؟؟ ( زیر لبی گفت )
سانامی :دکترا.... حححققق... گفتن ضربه خیلی محکم بوده.... حققققق.... حد اقل تا 1 ماه بیمارستانه ...... حققققق
سانامی :من نمی خواستم این جوری بشه. ً....... حققققق....
من میخواستم با کسی ازدواج کنم که...... ححححححققققق.... عاشقش باشم و عاشقم باشه........ حققققق.... نه که به زور با یکی ازدواج کنم که به من هیچ علاقه ای نداشته باشه...... حققققق.....
سانامی ویو :
درسته خوش تیپی.... ولی عاشقم نیستی که....
جیمین دیگه چیزی نگفت و فقط سانامی رو دل داری داد.
پرش زمانی
شب ساعت 10
سانامی :اوهوم.میشه بگی؟؟
جیمین :به خاطر کتک.....
جیمین اینو گفت و رفت. اما یه کسی دستش رو گرفت و مانع این شد.
سانامی :چرااااا؟؟ 🥺
جیمین :به.تو .چه .!
سانامی :جیمینااااااا بگووووووو
جیمین :منو اون جوری صدا نکن و اون جوری هم نگاه نکن.
جیمین ویو :
بچه ها میگفتن کیوت ترین و زیبا ترین دختره تو کره اس تاااا.
منم خوشتیپم ولی وقتی اینجوری نگاه میکنه ادم نمی تونه نه بیاره.
سانامی :ترررررخداااااا
جیمین :همممععف.... پری شب به خاطر ازدواج اعتراض کردم و بابام با کمر بند زد . به خاطر همین دیروز نتونستم بیام مدرسه
سانامی : واااااااااا.....حققققق...ححححقققق.....بابات چقدر پسته.... حققققق
جیمین :تو چرا گریه میکنی ؟؟؟
جیمین ویو :
وا این چه مرگشه؟ من کتک خوردم این چرا گریه میکنه؟؟
سانامی :چون... حق... من به خاطر ً..... حققققق اینکه دیروز.... حققققق نیومدی..... حققققق.....کلی فحشت دادم...
جیمین :همین؟؟
سانامی :نه... حق... تازه... حق.... بابای منم.... حححققققق..... به خاطر...... حققققق... اعتراضم.... حققققق خوابوند تو گوشممم.... ححححقققق ...حتی کمر بندشم در اورد.....حححققق.......اگه مامانم جلو شو..... حققققق نگرفته بود...... حققققق.... خدا میدونه الان چم شده بود..... حققققق ..... ولی مامانم.... حققققق... الان جای من.... حققققق... رو تخت بیمارستانه...... ححححقققق
جیمین :مکه تو دختر نیستی؟؟ بابات چطور تونسته؟؟
سانامی :حححححححححححقققققققققق
جیمین سانامی رو بغل کرد و سر سانامی رو گذاشت رو شونه هاش و دست کشید رو موهاش.
جیمین :مامانت چه طوره؟؟ ( زیر لبی گفت )
سانامی :دکترا.... حححققق... گفتن ضربه خیلی محکم بوده.... حققققق.... حد اقل تا 1 ماه بیمارستانه ...... حققققق
سانامی :من نمی خواستم این جوری بشه. ً....... حققققق....
من میخواستم با کسی ازدواج کنم که...... ححححححققققق.... عاشقش باشم و عاشقم باشه........ حققققق.... نه که به زور با یکی ازدواج کنم که به من هیچ علاقه ای نداشته باشه...... حققققق.....
سانامی ویو :
درسته خوش تیپی.... ولی عاشقم نیستی که....
جیمین دیگه چیزی نگفت و فقط سانامی رو دل داری داد.
پرش زمانی
شب ساعت 10
۱۱.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.