فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۵۲
کوک:(گریه)
یونا:کوک داشت گریه میکرد جین از تو آشپز خونه صدای گریه کوک رو شنید و اومد تا ببینه چی شده
جین:چی شده کوک چرا داری گریه میکنی؟
کوک:(گریه)
جین :خب بگین چی شده منم بفهمم
تهیونگ: خلاصه بهت بگم کوک ا.ت رو دوست داره و نمیتونه باهاش باشه
جین:آها باشه من برم غذامو بپزم کوک تو هم انقدر گریه نکن (و رفت)
یونا:جین رفت ولی کوک همینطور داشت گریه میکرد و بقیه داشتن دلداریش میدادن راستش دلم براش سوخت بنظر نمیومد بخواد دروغ بگه دیگه باور کرده بودم که کوک ا.ت رو دوست داره بخاطر همین گفتم
یونا:کوک بسه دیگه گریه نکن مشکلی نداره میتونی با ا.ت باشی البته اگه تورو دوست داشته باشه
کوک:از حرفی که یونا زد خیلی خوشحال شدم و پریدم هوا ولی فقط نگران دو چیز بودم نگران اینکه یا ا.ت دوسم نداشته باشه و یا از کما بیرون نیاد
پارت ۵۲
کوک:(گریه)
یونا:کوک داشت گریه میکرد جین از تو آشپز خونه صدای گریه کوک رو شنید و اومد تا ببینه چی شده
جین:چی شده کوک چرا داری گریه میکنی؟
کوک:(گریه)
جین :خب بگین چی شده منم بفهمم
تهیونگ: خلاصه بهت بگم کوک ا.ت رو دوست داره و نمیتونه باهاش باشه
جین:آها باشه من برم غذامو بپزم کوک تو هم انقدر گریه نکن (و رفت)
یونا:جین رفت ولی کوک همینطور داشت گریه میکرد و بقیه داشتن دلداریش میدادن راستش دلم براش سوخت بنظر نمیومد بخواد دروغ بگه دیگه باور کرده بودم که کوک ا.ت رو دوست داره بخاطر همین گفتم
یونا:کوک بسه دیگه گریه نکن مشکلی نداره میتونی با ا.ت باشی البته اگه تورو دوست داشته باشه
کوک:از حرفی که یونا زد خیلی خوشحال شدم و پریدم هوا ولی فقط نگران دو چیز بودم نگران اینکه یا ا.ت دوسم نداشته باشه و یا از کما بیرون نیاد
۵.۱k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.