(پارت۱۸)
(پارت۱۸)
بود و با هزارتا درد سر کوک رو راضی کرد
بعد چند مین ات از پروف در امد بیرون چندتا پسر داشتن از همون طرف رد میشودن و به ات نگاه کردن ( لباس که باز بود رو پوشیده بود)
(ویو کوک)
وقتی دیدم پسر را دارن ات رو نگاه میکنن خیلی ید عصبی شدم کسی جز من حق دیدن کوچولوم رو نداره دیدم ات امد سمتم
ات: ددی؟
کوک: هم( بم و ترسناک)
ات:(تو ذهنش فاتحم خوندس) خ.. خوبی؟
کوک: اون کثافتا تو رو دیدن بعد میخوای خوب باشم ( عصبی)
ات: ددی اونا منم دیده باشن من مال توم هم میشه آروم باشی ( مظلوم)
(کوک از کمر ات گرفت)
کوک: اهم
ات: خب اینو بردارم یا نه
کوک: اگه میخوای این رو برداری فقط برای من میپوشی اون فقط تو خونه
ات: دیگه چه فایده ای داره؟
کوک: من بدنت رو میبینم
ات: یا کوک اصلا نمیخوام (بعد رفت تو پروف)
بعد ۳٠ مین ات کل لباس ها رو پوشید و حدودا کلش رو خرید رفتن بیرون
(بعد کلی خرید)
ات: بریم فروشگاه خوراکی بگیرم
کوک: بریم
رفتن فروشگاه ی چرخ برداشتن رفتن کلی چیز میز خریدن داشتن میرفتن سمت ماشین از هی پاش رو میذاشت بالا ی چرخ و خودش رو حل میداد
کوک: وای انگار دوسالش .... ات وایسا
ات: نمیخوام حال میده
تا ماشین ات با چرخ رفت همون طوری
رسید به ماشین وایساد جونگکوک رفت پیش ات و با انگشت رد تو سرش
کوک: دختر اگه میخوردی زمین چی
ات: ه عمرا
کوک:( خنده کوتاه) دختر بچه
خرید ها رو گزاشت تو ماشین و حرکت کردن سمت خونه وقتی رسیدن خونه لباساشون رو عوض کردن کوک پی اس فایو بازی کرد ات هم وسایل رو گزاشت سر جاش لباس هاش رو گزاشت تو کمد از فیریزر بستنی برداشت نشست پیش کوک و شروع کرد نگاه کردن بازی
ات: ددی بستنی میخوای؟
کوک: اهم
ات بستنی رو مالید به لبش و رفت جلو کوک کوک بازی رو تموم کرد و لب ات رو لیس زد بعد شروع کرد مکیدن لب های ات
ات: یا لبا ی من جزو بستی نبود
کوک: ولی از بستی خوشمزه تر
ات: ام خب.... هیچی ولش کن
کوک رفت رو ات
کوک: بگو
ات: خی چیز میشه بیشتر انجامش بدی
کوک شروع کرد خوردن لبای ات ات هم دستاش رو دور گردن کوک انداخت و شروع کردن بعد کوک ات رو بلند کرد و برد رو تخت
کوک: امروز بهت خوش گذشت؟
ات: اهم
کوک: الان نوبت منه خوش بگذرونم
ات یقه لباس کوک رو گرفت
ات: ولی به منم خوش میگذره
کوک شروع کرد کیس گرفتن از ات همون طوری لباس های همو دراورد کوک رفت پایین تر و رو گردن ات کیس مارک گذاشت و با دستاش سینه های ات رو فشار میداد
ات: اح ددی زود باش
کوک شروع کرد خوردن سینه ات و اون یکی رو فشار میداد بعد نیپل ات رو گاز گرفت و بعد رفت سوراق اون یکی بعد رفت شکم ات رو لیس زد و دیکش رو مالید به پوصی ات
ات: احححح ددی زود تر
کوک حتی نزاشت ات عادت کنه و شروع کرد ضربه زدن
بود و با هزارتا درد سر کوک رو راضی کرد
بعد چند مین ات از پروف در امد بیرون چندتا پسر داشتن از همون طرف رد میشودن و به ات نگاه کردن ( لباس که باز بود رو پوشیده بود)
(ویو کوک)
وقتی دیدم پسر را دارن ات رو نگاه میکنن خیلی ید عصبی شدم کسی جز من حق دیدن کوچولوم رو نداره دیدم ات امد سمتم
ات: ددی؟
کوک: هم( بم و ترسناک)
ات:(تو ذهنش فاتحم خوندس) خ.. خوبی؟
کوک: اون کثافتا تو رو دیدن بعد میخوای خوب باشم ( عصبی)
ات: ددی اونا منم دیده باشن من مال توم هم میشه آروم باشی ( مظلوم)
(کوک از کمر ات گرفت)
کوک: اهم
ات: خب اینو بردارم یا نه
کوک: اگه میخوای این رو برداری فقط برای من میپوشی اون فقط تو خونه
ات: دیگه چه فایده ای داره؟
کوک: من بدنت رو میبینم
ات: یا کوک اصلا نمیخوام (بعد رفت تو پروف)
بعد ۳٠ مین ات کل لباس ها رو پوشید و حدودا کلش رو خرید رفتن بیرون
(بعد کلی خرید)
ات: بریم فروشگاه خوراکی بگیرم
کوک: بریم
رفتن فروشگاه ی چرخ برداشتن رفتن کلی چیز میز خریدن داشتن میرفتن سمت ماشین از هی پاش رو میذاشت بالا ی چرخ و خودش رو حل میداد
کوک: وای انگار دوسالش .... ات وایسا
ات: نمیخوام حال میده
تا ماشین ات با چرخ رفت همون طوری
رسید به ماشین وایساد جونگکوک رفت پیش ات و با انگشت رد تو سرش
کوک: دختر اگه میخوردی زمین چی
ات: ه عمرا
کوک:( خنده کوتاه) دختر بچه
خرید ها رو گزاشت تو ماشین و حرکت کردن سمت خونه وقتی رسیدن خونه لباساشون رو عوض کردن کوک پی اس فایو بازی کرد ات هم وسایل رو گزاشت سر جاش لباس هاش رو گزاشت تو کمد از فیریزر بستنی برداشت نشست پیش کوک و شروع کرد نگاه کردن بازی
ات: ددی بستنی میخوای؟
کوک: اهم
ات بستنی رو مالید به لبش و رفت جلو کوک کوک بازی رو تموم کرد و لب ات رو لیس زد بعد شروع کرد مکیدن لب های ات
ات: یا لبا ی من جزو بستی نبود
کوک: ولی از بستی خوشمزه تر
ات: ام خب.... هیچی ولش کن
کوک رفت رو ات
کوک: بگو
ات: خی چیز میشه بیشتر انجامش بدی
کوک شروع کرد خوردن لبای ات ات هم دستاش رو دور گردن کوک انداخت و شروع کردن بعد کوک ات رو بلند کرد و برد رو تخت
کوک: امروز بهت خوش گذشت؟
ات: اهم
کوک: الان نوبت منه خوش بگذرونم
ات یقه لباس کوک رو گرفت
ات: ولی به منم خوش میگذره
کوک شروع کرد کیس گرفتن از ات همون طوری لباس های همو دراورد کوک رفت پایین تر و رو گردن ات کیس مارک گذاشت و با دستاش سینه های ات رو فشار میداد
ات: اح ددی زود باش
کوک شروع کرد خوردن سینه ات و اون یکی رو فشار میداد بعد نیپل ات رو گاز گرفت و بعد رفت سوراق اون یکی بعد رفت شکم ات رو لیس زد و دیکش رو مالید به پوصی ات
ات: احححح ددی زود تر
کوک حتی نزاشت ات عادت کنه و شروع کرد ضربه زدن
۱۲.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.