پارت دوم (بدون نام )
پارت دوم (بدون نام )
سوکوکو....
استاد وارد کلاس شد و همه در سکوت سر جاشون نشستن و در کنار استاد یک پسر با جثه کوچیک و موهای نارنجی وارد کلاس شد
استاد به پسر جدید گفت که کجا بشینه و بدون هیچ حرف دیگه ای مشغول به درس دادن شد
.
دازای -
پس این پسر جدیده ...شاید برای اولین بار نظریه رانپو اشتباه بوده ....
فکر کردن به این پسرو تموم کردم و به درس گوش دادم
.
نویسنده -
بلاخره کلاس تموم شد و همه نفس راحتی کشیدن و هرکس مشغول کار خودش شد
بعضی ها بیرون رفتن بعضی ها درس هاشون رو مرور میکردم و بعضی ها با گروهشون وقت میگذروندن وتنها کسی که کار خاصی نمیکرد و فقط نقاشی میکرد چویا بود
.
جک : بنظرتون پسر جدیده خیلی بامزه نیست
شان پوزخند میزنه : نکنه خوشت اومده
جک : خفه شو فقط به نظرم باحاله
شان: ولی نه به اندازه خودت
جک با خجالت دفترشو شوت میکنه تو صورت شان : ببین یه بار دیگه بخوای لاس بزنی عقیمت میکنم
شان به نشانه تسلیم دستشو بالا میگیره: باشه بابا آروم باش نکشیمون بروسلی
دازای : همتون اسکلین ...
رانپو : ....
( نه ناموسا چه انتظاری داشتین رانپو خوابه کلا )
دازای: هی جک میتونی اطلاعاتشو برام در بیاری
جک : برای چی میخوای
دازای : برای خوش گذرونی
جک میره سراق لپ تاپش: تا ده دقیقه دیگه تو مشتته
دازای : خوبه ....
.
دازای -
خب ببینیم این مستر هویج چه جور آدمیه ...
این داستان ادامه دارد .................................
سوکوکو....
استاد وارد کلاس شد و همه در سکوت سر جاشون نشستن و در کنار استاد یک پسر با جثه کوچیک و موهای نارنجی وارد کلاس شد
استاد به پسر جدید گفت که کجا بشینه و بدون هیچ حرف دیگه ای مشغول به درس دادن شد
.
دازای -
پس این پسر جدیده ...شاید برای اولین بار نظریه رانپو اشتباه بوده ....
فکر کردن به این پسرو تموم کردم و به درس گوش دادم
.
نویسنده -
بلاخره کلاس تموم شد و همه نفس راحتی کشیدن و هرکس مشغول کار خودش شد
بعضی ها بیرون رفتن بعضی ها درس هاشون رو مرور میکردم و بعضی ها با گروهشون وقت میگذروندن وتنها کسی که کار خاصی نمیکرد و فقط نقاشی میکرد چویا بود
.
جک : بنظرتون پسر جدیده خیلی بامزه نیست
شان پوزخند میزنه : نکنه خوشت اومده
جک : خفه شو فقط به نظرم باحاله
شان: ولی نه به اندازه خودت
جک با خجالت دفترشو شوت میکنه تو صورت شان : ببین یه بار دیگه بخوای لاس بزنی عقیمت میکنم
شان به نشانه تسلیم دستشو بالا میگیره: باشه بابا آروم باش نکشیمون بروسلی
دازای : همتون اسکلین ...
رانپو : ....
( نه ناموسا چه انتظاری داشتین رانپو خوابه کلا )
دازای: هی جک میتونی اطلاعاتشو برام در بیاری
جک : برای چی میخوای
دازای : برای خوش گذرونی
جک میره سراق لپ تاپش: تا ده دقیقه دیگه تو مشتته
دازای : خوبه ....
.
دازای -
خب ببینیم این مستر هویج چه جور آدمیه ...
این داستان ادامه دارد .................................
۴.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.