🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
دیانا: دوست دارم بریم شهربازی
ارسلان: باشه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دیانا: توی شهربازی بودیم و ارسلان برام یه بادکنک گرفته بود و قرار بود بریم کشتی هما
ارسلان: دیانا اصرار داشت که بشینیم ردیف دوم
دیانا: بعد از اینکه نشستیم و حرکت کرد کلی جیق میزدم و خوشحال بودم و ارسلان محکم بغلم کرده بود
ارسلان: به پیشنهاد دیانا رفتیم عقربه و دیانا خسته شد و قرار شد بریم و یه عصرونه بخوریم
دیانا: خوشحال بودم و از یه طرف نگران امشب بودم
ارسلان: یه باگر کیک دونفره گرفتم و دیانا با ولع مشغول خوردنش شد
دیانا؛ رفتیم بام و تا ساعت ۹ شب اونجا بودیم و الان وقت برگشت بود
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ارسلان: رسیدیم خونه و دیانا همش میخواست از دستم فرار کنه و خودشو بزنه به بیخیالی
دیانا: ارسلان دستمو کشید و برد توی اتاق بنفش هرلحظه قلبم تند تر میزد
ارسلان: میخوام مال خودم شی .
دیانا: ارسلان
ارسلان: نشوندمش روی تخت بنفش و شروع کردم به در آوردن لباساش
دیانا: ارسلان کل لباسام رو در آورده بود ولخت بودم
ارسلان: لبامو گذاشتم و.......
دیانا: دوست دارم بریم شهربازی
ارسلان: باشه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دیانا: توی شهربازی بودیم و ارسلان برام یه بادکنک گرفته بود و قرار بود بریم کشتی هما
ارسلان: دیانا اصرار داشت که بشینیم ردیف دوم
دیانا: بعد از اینکه نشستیم و حرکت کرد کلی جیق میزدم و خوشحال بودم و ارسلان محکم بغلم کرده بود
ارسلان: به پیشنهاد دیانا رفتیم عقربه و دیانا خسته شد و قرار شد بریم و یه عصرونه بخوریم
دیانا: خوشحال بودم و از یه طرف نگران امشب بودم
ارسلان: یه باگر کیک دونفره گرفتم و دیانا با ولع مشغول خوردنش شد
دیانا؛ رفتیم بام و تا ساعت ۹ شب اونجا بودیم و الان وقت برگشت بود
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ارسلان: رسیدیم خونه و دیانا همش میخواست از دستم فرار کنه و خودشو بزنه به بیخیالی
دیانا: ارسلان دستمو کشید و برد توی اتاق بنفش هرلحظه قلبم تند تر میزد
ارسلان: میخوام مال خودم شی .
دیانا: ارسلان
ارسلان: نشوندمش روی تخت بنفش و شروع کردم به در آوردن لباساش
دیانا: ارسلان کل لباسام رو در آورده بود ولخت بودم
ارسلان: لبامو گذاشتم و.......
۲۳.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.