سناریو ایتیز
# سناریو
# ایتیز
وقتی برای اولین بار میاریشون ایران ( میبریشون خونه بابابزرگت )
هونگ جونگ : ا / ت چرا انقدر حرف میزنید؟ دهنتون خشک نشد؟ 😐 ( خدا از دهنت بشنوه برادر 😂 )
سان : ا / ت وقتی رفتیم کره برام قرمه سبزی درست کن 🙂
وویونگ : ا / ت دختر خاله هات همش دارن نگام میکنن بزار بهشون چشمک بزنم ببینم چیکار میکنن( برادر نکن الان میمیرن باید خرج بیمارستان بدی 😂 )
مینگی : من دفعه دیگه وقتی پسر داییت اینجا باشه نمیام. ( مثلا پسر داییت کوچیکه )
ا / ت : چرا؟
مینگی : مثل اسکلا میمونه همش پاچه آدم و میگیره 😐
سونگهوا : ترو خدا به خالت بگو من دختر نیستم پسرم 😔
یوسانگ : بازم شراره دلارو دیوونه کرده مامانش موهاشو عروسکی شونه کرده
ا / ت : این سم و چرا داری میخونی ؟
یوسانگ : پسر داییت یادم دادش میخوام وقتی رفتیم کره کاورش کنم 🙂
جونگهو : مردم از گرما اونوقت شما دارید تو این گرما چایی میخورید؟😐 ( سوال منم هست برادر 🙂😂 )
یونهو : ( این آقای محترم نشسته پیش مامانت و خالت دارن غیبت اقدس خانم و میکنن 😶😂 )
# ایتیز
وقتی برای اولین بار میاریشون ایران ( میبریشون خونه بابابزرگت )
هونگ جونگ : ا / ت چرا انقدر حرف میزنید؟ دهنتون خشک نشد؟ 😐 ( خدا از دهنت بشنوه برادر 😂 )
سان : ا / ت وقتی رفتیم کره برام قرمه سبزی درست کن 🙂
وویونگ : ا / ت دختر خاله هات همش دارن نگام میکنن بزار بهشون چشمک بزنم ببینم چیکار میکنن( برادر نکن الان میمیرن باید خرج بیمارستان بدی 😂 )
مینگی : من دفعه دیگه وقتی پسر داییت اینجا باشه نمیام. ( مثلا پسر داییت کوچیکه )
ا / ت : چرا؟
مینگی : مثل اسکلا میمونه همش پاچه آدم و میگیره 😐
سونگهوا : ترو خدا به خالت بگو من دختر نیستم پسرم 😔
یوسانگ : بازم شراره دلارو دیوونه کرده مامانش موهاشو عروسکی شونه کرده
ا / ت : این سم و چرا داری میخونی ؟
یوسانگ : پسر داییت یادم دادش میخوام وقتی رفتیم کره کاورش کنم 🙂
جونگهو : مردم از گرما اونوقت شما دارید تو این گرما چایی میخورید؟😐 ( سوال منم هست برادر 🙂😂 )
یونهو : ( این آقای محترم نشسته پیش مامانت و خالت دارن غیبت اقدس خانم و میکنن 😶😂 )
۱۱.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.