(ارباب عمارت)Part.13
ته*ویو
از ماشین پیاده شدم یهو هیوک رو که با یه اسلحه تو دستش منتظر بود رو دیدم
گفتم
ته:داری چیکار میکنی؟
هیوک:همونکاری که خیلی وقت پیش باید میکردم، صاحب کل اون شرکت و عمارت من میشم شنیدی
ته:اون رو بذار زمین(با داد)
هیوک:واسه اخرین بار بگو چی میخوای
ته:پس دیگه اخر خطم
هیوک:درسته
ته:زنگ بزن به دونفر
هیوک کیا؟
ته:اول سونگمین بعدش هم ا.ت
هیوک:با خط خودت باید زنگ بزنیم مگه نه میفهمن منم
گوشیش رو داد به هیوک
هیوک زنگ زد به سونگمین و روی ایفون بود
س:الو داداش
ته:سونگمین
س:سلام داداش خوبی نگرانتم کجایی
تهیونگ هنگامی که زل زده بود به گوشی و اشک توی چشاش پر شده بود گفت
ته:داداش به ا.ت بگو که خیلی دوسش دارم مراقب خودتون باشید
س:داری نگرانم میکنی داداش
هیوک گوشی رو ازش گرفت
نویسنده ویو
یهو صدای چند تا شلیک اومد
یونجین*ویو(یک ربع پیش)
از شرکت تازه اومده بودم که دیدم تهیونگ داره میره بیرون،یکم نگران شدم اخه اینوقت شب چرا؟
رفتم دنبالش در حال تعقیبش بودم که دیدم به یه جای خیلی سکوت و خلوت جلوی یه ماشین که انگار ماشین هیوک بود ایستاد منم دور تر وایستادم
تهیونگ پیاد شده،اون هیوکه که با تهیونگ قرار گذاشته اسلحه دستشه موبایلم رو برداشتم و فیلم گرفتم
هیوک سمت تهیونگ اسلحه کشید نشنیدم چی گفتن
گوشی تهیونگ رو گرفت و دوباره داد بهش صبر کردم تا اینکه
(برگشت به زمان)
اسلحه ام رو دارم برمیدارم تا حساب اینکار هیوک رو بگیرم
در حال قدم زدن داشتم نزدیک میشدم تهیونگ من و رو دید
پشت سر هم شلیک هوایی زدم هیوک دست و پاش رو گم کرد
ادامه فردا شب.........
چون خیلی وقته نذاشتم شرط نداریم
از ماشین پیاده شدم یهو هیوک رو که با یه اسلحه تو دستش منتظر بود رو دیدم
گفتم
ته:داری چیکار میکنی؟
هیوک:همونکاری که خیلی وقت پیش باید میکردم، صاحب کل اون شرکت و عمارت من میشم شنیدی
ته:اون رو بذار زمین(با داد)
هیوک:واسه اخرین بار بگو چی میخوای
ته:پس دیگه اخر خطم
هیوک:درسته
ته:زنگ بزن به دونفر
هیوک کیا؟
ته:اول سونگمین بعدش هم ا.ت
هیوک:با خط خودت باید زنگ بزنیم مگه نه میفهمن منم
گوشیش رو داد به هیوک
هیوک زنگ زد به سونگمین و روی ایفون بود
س:الو داداش
ته:سونگمین
س:سلام داداش خوبی نگرانتم کجایی
تهیونگ هنگامی که زل زده بود به گوشی و اشک توی چشاش پر شده بود گفت
ته:داداش به ا.ت بگو که خیلی دوسش دارم مراقب خودتون باشید
س:داری نگرانم میکنی داداش
هیوک گوشی رو ازش گرفت
نویسنده ویو
یهو صدای چند تا شلیک اومد
یونجین*ویو(یک ربع پیش)
از شرکت تازه اومده بودم که دیدم تهیونگ داره میره بیرون،یکم نگران شدم اخه اینوقت شب چرا؟
رفتم دنبالش در حال تعقیبش بودم که دیدم به یه جای خیلی سکوت و خلوت جلوی یه ماشین که انگار ماشین هیوک بود ایستاد منم دور تر وایستادم
تهیونگ پیاد شده،اون هیوکه که با تهیونگ قرار گذاشته اسلحه دستشه موبایلم رو برداشتم و فیلم گرفتم
هیوک سمت تهیونگ اسلحه کشید نشنیدم چی گفتن
گوشی تهیونگ رو گرفت و دوباره داد بهش صبر کردم تا اینکه
(برگشت به زمان)
اسلحه ام رو دارم برمیدارم تا حساب اینکار هیوک رو بگیرم
در حال قدم زدن داشتم نزدیک میشدم تهیونگ من و رو دید
پشت سر هم شلیک هوایی زدم هیوک دست و پاش رو گم کرد
ادامه فردا شب.........
چون خیلی وقته نذاشتم شرط نداریم
۱.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.