پارت 27 فیک اجبار

پارت ۲7

♒فیک اجبار♒


لونا

قلبم دیگه نمیزد فقط رفتم بیرون رو میز پیش جونگ کوک نشستم که دیدم داره جی وونگ رو تا بیرون همراهی میکنه نفس راحتی کشیدمو رفتم رو مبل نشستم که یهو دست جونگ کوک مشت شد رو میز شروع کرد به غریدن

مرسی که انقدر خوب از مهمونم پذیرایی کردی
جو...جونگ کوک من......
جونگ کوکو چی....... جونگ کوکو چی..... رسما شبیه جن زده آدم  ده بودی مگه ادم ندیدی؟؟؟؟؟؟؟
من فقط حالم خوب نبود ببخشید........
واسه چی؟؟؟؟؟واسه چی حالت خوب نبود؟؟؟؟مگه چی شده؟؟؟؟
ف...فقط خستم ببخشید
گمشو از جلو چشم
جونگ کوک من.....گ
بهت میگم‌گمشو بعدا حرف میزنم
(با گریه میری طبقه بالا و شروع میکنی به گریه کردن)

دو ساعت بعد

کوک

درو آروم باز میکنمو میرم تو پتو رو کشیده بود روشو داشت گریه میکرد رفتم رو تخت و از پشت بغلش کردم :
×ببخشید عشقم یکم عصبی بودم منظوری نداشتم
_........
×لونا صد دفعه گفتم خوشم نمیاد گریه کنی ...تموم کن دیگه
_.........
×لونا یه قطره دیگه اشک از چشات بریزه کل شب باید زیر جون بدی فهمیدی؟؟؟؟؟
_تو....تو هیچ وقت به حرفای من گوش نمیدی..‌فقط ... تنبیهم میکنی..... فقط سرم داد میزنی...(گریت شدت گرفت)
(جونگ کوک آروم ترو تو بغلش میگره و فشارت میده)
×ببخشید عشقم...........
#FICEJBAR