part 13

جونگکوک:با چشمای خودم دیدم لونا با یه مرد دیگه داره کیس میره تفنگ رو از کمرم برداشتم بدون اینکه لونا چیزی بگه یه دونه به مغزش ۱ دونه هم به هر سینه اش زدم با خمش اونجا رو ترک کردم سوار ماشین شدم‌ . به طرف بار حرکت کردم. رسیدم از ماشین پیاده شدم. رفتم داخل بار........



{شب ساعت2}

نایگیو:شب تشنه شدم از جام بلند شدم یواشکی در رو باز کردم. از اتتق اومدم بیرون یواش یواش از پله ها رفتم بالا وارد آشپزخونه شدم. لیوان رو برداشتم از پارچی که پیشش بود آب ریختم داشتم میخوردم که کسی رو پشتم سرم حس کردم . رومو برگردنم .‌اون ارباب بود لیوان از دستم افتاد که صداشو برد بالا

جونگکوک:کی به تو گفته از اتاق بیایی بیرون ها(با داد)

نایگیو:من...من تشنه بودم اومدم آب بخورم(همش با لکنت)

جونگکوک:اگه از تشنه گی هم بمیری باید از اونجا نمی اومدی بیرون حالا باید تنبیه شی(با داد)

نایگیو:من....
نذاشت حرفم رو کامل کنم از دستم گرفت برد با خودش سوار اسانسور کرد برد طبقه سوم از از مچ ام گرفت برد اتاق

انداخت روی تخت روم خیمه زد لب شو کوبید رو لبم شروع کرد وحشیانه به مدکیدن لبم . منم همراهی نمیکردم لبشو از روی لبم برداشت و گفت

جونگکوک:تنبیه ات رو بیشتر میکنه

نایگیو:که شروع کرد به در اوردن لباس های من و خودش
(اصمات)

.....

امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜💜