تلافی
نام رمان :تلافی
(مهشاد)
(مهراب)مهشاد خانوم هم اومد ما دیگه میریم
(بابا)آهان باش مراقب باشید
(مهراب)چشم خدانگهدار
(من)بای بای پدر
بابا خندی کرد و گفت (بابا)خدافظ وروجک
منم خندی کردم و با مهراب رفتیم بیرون مهراب رفت سمت ماشینش و منم رفتم که ماشین رو از پارکینگ بیارم بیرون.
و پشت مهراب به راه افتادم یک روبع تو راه بودیم که مهراب یک جا نگه داشت و پیاده شد منم پیاده شدم و مهراب به یک آقا که اونجا بود گفت (مهراب)دوتا ماشین ها رو آوردم واسه این که چک کنید مشکلی نداشته باشه.
(اون مرد)آهان بعله فقط یک آقا زود تر از شما ماشینشون رو آوردن باید صبر کنید تا کارم تموم بشه.
مهراب نگاهی به من کرد و گفت (مهراب)باش مشکلی نیست
بعد یک کارت از جیبش در آورد و به سمت مرد گرفت و گفت(مهراب)هر وقت تموم شد با این شماره تماس بگیرید
(مرد)باش
مهراب برگشت سمت من و گفت (مهراب)نمیتونیم تا اون موقع اینجا بمونیم یک کافی شاپ این نزدیکی هاست بیم اونجا؟
(من)هوم بریم
(مهراب )خوبه یک ۵دقیقه راه اگه اذیت میشی آژانس بگیرم
(من)ن بابا پنج دقیقه که راهی نیست خودمون میریم
مهراب لبخندی زد و زیر لب باشی گفت و ما به راه افتادیم به سمت کافی که گفته بود همین تور شونه به شونه هم میرفتیم که مهراب رو به یک کافه ایستاد کافی کوچیک و دنجی بود رفتیم داخل و رو یکی از میز ها نشستیم و منتظر کارسن شدیم کارسن که اومد من بستنی سفارش دادم مهراب آب هویچ بستنی داشتیم میخوردیم که مهراب گفت (مهراب)خانواده ها که میخوان برن ویلای ما. ما هم بریم ویلای ارسلان اینا؟
(من)ن دیگه شما هر جا دوست دارید برید ما خودمون ویلا داریم که بریم
(مهراب)ن دیگه با هم میریم،با هم یک جا میمونیم،با هم تفری میکنیم،با هم بر میگردیم.
(من)ن کی گفته؟
(مهراب)من انتظار نداری که حرف بابات رو نادیده بگیرم من باید حواسم بهت باشه مشکلی پیش نیاد
(من)تو نمیخواد نگران من خودم بلدم چیکار کنم که به مشکل نخورم
(مهراب)اصلان شما کار بلد ولی همه با هم میمونیم هر شیش نفر از اول سفر تا آخر سفر اوکی
چش قوری بهش رفتم و جواب ندادم که خندی سر داد و دوباره شروع کرد خوردن بعد چند دقیقه گوشی مهراب زنگ خود و خبر رسید که ماشینا حاضره و میتونیم بریم بگیریمشون بعد تحویل ماشین ها هر کی رفت سی خودش.وقتی رسیدم خونه ساعت ۸بود تا شام خوردیم شد ۸:۳۰رفتم بالا و رفتم حموم بعد نیم ساعت اومدم بیرون و حاضر شدم و همه چی رو چک کردم که درست باشه ساعت نزدیک ۹:۴۰دقیقه بود که رفتم دنبال بچه ها.
پارت _۱۸
(مهشاد)
(مهراب)مهشاد خانوم هم اومد ما دیگه میریم
(بابا)آهان باش مراقب باشید
(مهراب)چشم خدانگهدار
(من)بای بای پدر
بابا خندی کرد و گفت (بابا)خدافظ وروجک
منم خندی کردم و با مهراب رفتیم بیرون مهراب رفت سمت ماشینش و منم رفتم که ماشین رو از پارکینگ بیارم بیرون.
و پشت مهراب به راه افتادم یک روبع تو راه بودیم که مهراب یک جا نگه داشت و پیاده شد منم پیاده شدم و مهراب به یک آقا که اونجا بود گفت (مهراب)دوتا ماشین ها رو آوردم واسه این که چک کنید مشکلی نداشته باشه.
(اون مرد)آهان بعله فقط یک آقا زود تر از شما ماشینشون رو آوردن باید صبر کنید تا کارم تموم بشه.
مهراب نگاهی به من کرد و گفت (مهراب)باش مشکلی نیست
بعد یک کارت از جیبش در آورد و به سمت مرد گرفت و گفت(مهراب)هر وقت تموم شد با این شماره تماس بگیرید
(مرد)باش
مهراب برگشت سمت من و گفت (مهراب)نمیتونیم تا اون موقع اینجا بمونیم یک کافی شاپ این نزدیکی هاست بیم اونجا؟
(من)هوم بریم
(مهراب )خوبه یک ۵دقیقه راه اگه اذیت میشی آژانس بگیرم
(من)ن بابا پنج دقیقه که راهی نیست خودمون میریم
مهراب لبخندی زد و زیر لب باشی گفت و ما به راه افتادیم به سمت کافی که گفته بود همین تور شونه به شونه هم میرفتیم که مهراب رو به یک کافه ایستاد کافی کوچیک و دنجی بود رفتیم داخل و رو یکی از میز ها نشستیم و منتظر کارسن شدیم کارسن که اومد من بستنی سفارش دادم مهراب آب هویچ بستنی داشتیم میخوردیم که مهراب گفت (مهراب)خانواده ها که میخوان برن ویلای ما. ما هم بریم ویلای ارسلان اینا؟
(من)ن دیگه شما هر جا دوست دارید برید ما خودمون ویلا داریم که بریم
(مهراب)ن دیگه با هم میریم،با هم یک جا میمونیم،با هم تفری میکنیم،با هم بر میگردیم.
(من)ن کی گفته؟
(مهراب)من انتظار نداری که حرف بابات رو نادیده بگیرم من باید حواسم بهت باشه مشکلی پیش نیاد
(من)تو نمیخواد نگران من خودم بلدم چیکار کنم که به مشکل نخورم
(مهراب)اصلان شما کار بلد ولی همه با هم میمونیم هر شیش نفر از اول سفر تا آخر سفر اوکی
چش قوری بهش رفتم و جواب ندادم که خندی سر داد و دوباره شروع کرد خوردن بعد چند دقیقه گوشی مهراب زنگ خود و خبر رسید که ماشینا حاضره و میتونیم بریم بگیریمشون بعد تحویل ماشین ها هر کی رفت سی خودش.وقتی رسیدم خونه ساعت ۸بود تا شام خوردیم شد ۸:۳۰رفتم بالا و رفتم حموم بعد نیم ساعت اومدم بیرون و حاضر شدم و همه چی رو چک کردم که درست باشه ساعت نزدیک ۹:۴۰دقیقه بود که رفتم دنبال بچه ها.
پارت _۱۸
۶.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.