نفرین شده
پارت ۷
* بیمارستان*
کوک: ازش آزمایش گرفتم و منتظر شدم جواب بیاد
*۵ دقیقه بعد*
کوک: (آها ضعف کرده بود..وایستا ببینم مگه ما صبحونه نخوردیم...واییی اون یه چس مثقال هم نخورد..روانی کودن)
ا/ت: کوک؟ ( با قیافه عصبانی بالا سرم وایستاده بود)
کوک: حتما باید عین مامانا لقمه بزارم تو دهنت..چرا چیزی نخوردی؟
ا/ت: چون گرسنه نیستم و نبودم
کوک: یک انسان نرمال نباید صبح چیزی بخوره؟
ا/ت: چرا..گشنم نبود خب
کوک: الان یه سرم بهت میزنم تا حالت جا بیاد
ا/ت: نهههه تروخداا (بغض)..حاظرم آمپول بزنم ولی سرم نهه
کوک: ا/ت عجله کن دستتو مشت کن..مریض دارم
ا/ت: خواهش میکنم ( زدم زیر گریه)
کوک: باید بهت بزنم چاره ای نیست..
ا/ت: بخدا الان..هق.. غذا..هق میخورم
کوک: فایده نداده.. الان دوباره غش میکنی..
ا/ت: پس صب کن غش کنم بعد بزن
کوک: (خنده) دختره دیونه
**
کوک: حالش بد شد و غش کرد منم فوری سرم رو بهش زدم* پرستار هروقت بهوش اومد خبرم کن
پرستار: چشم
* بیمارستان*
کوک: ازش آزمایش گرفتم و منتظر شدم جواب بیاد
*۵ دقیقه بعد*
کوک: (آها ضعف کرده بود..وایستا ببینم مگه ما صبحونه نخوردیم...واییی اون یه چس مثقال هم نخورد..روانی کودن)
ا/ت: کوک؟ ( با قیافه عصبانی بالا سرم وایستاده بود)
کوک: حتما باید عین مامانا لقمه بزارم تو دهنت..چرا چیزی نخوردی؟
ا/ت: چون گرسنه نیستم و نبودم
کوک: یک انسان نرمال نباید صبح چیزی بخوره؟
ا/ت: چرا..گشنم نبود خب
کوک: الان یه سرم بهت میزنم تا حالت جا بیاد
ا/ت: نهههه تروخداا (بغض)..حاظرم آمپول بزنم ولی سرم نهه
کوک: ا/ت عجله کن دستتو مشت کن..مریض دارم
ا/ت: خواهش میکنم ( زدم زیر گریه)
کوک: باید بهت بزنم چاره ای نیست..
ا/ت: بخدا الان..هق.. غذا..هق میخورم
کوک: فایده نداده.. الان دوباره غش میکنی..
ا/ت: پس صب کن غش کنم بعد بزن
کوک: (خنده) دختره دیونه
**
کوک: حالش بد شد و غش کرد منم فوری سرم رو بهش زدم* پرستار هروقت بهوش اومد خبرم کن
پرستار: چشم
۱۸.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.