فقط کمی گرم تر ( پارته سه )
فقط کمی گرم تر ( پارته سه )
تو سکوت سرمو انداختم و به حلقم خیره بودم که میدرخشید و تو چشمم میزد من واقعا دوستش داشتم انگار بخشی از. وجوده من بود دلم نمیخواست یه لحظه درش بیارم هم من هم اون ساکت بودیم
ــــــــــ هعی مراقب باشـ...
قبله توجه کردن بهش سرم تقققققققق خورد به ستون و صداش تو جمعیت پخش شد و با درده مزخرفی از خواب پریدم و دیدم که چویا با نگرانی و استرس بهم خیره بود جدا از اون عرقه سردی رو سر و صورتش نشسته بود
☆چی شده را اینطوری نگاهم میکنی
♡هیچی فقط نگران بودم
☆ که اینطور از کی بیداری
♡حدوداً ساعتهای ۷
☆و از کی که داری من رو نگاه میکنی
♡هیچی اومده بودم برم توی آشپزخونه دیدم حالت بده چند ساعتی میشد نگات میکنم هر کاری کردم بیدار نشدی
☆ببخشید که نگرانت کردم بهتره برم یه چیزی برای صبحونه بیارم
♡ نه لازم نیست ن برمیگردم خونه
☆چرا میموندی حالا
♡نه کار دارم موریم چه میدونی دیگه اذیت میکنه خداحافظ
ویو: چویا
خواستم برم که دستم رو گرفت و من رو روی مبل انداخت شوک شده بودم و فقط به صورتش خیره بودم نفساش روی صورتم میشه عقب رفت ببخشید حواسم نبود
تو سکوت سرمو انداختم و به حلقم خیره بودم که میدرخشید و تو چشمم میزد من واقعا دوستش داشتم انگار بخشی از. وجوده من بود دلم نمیخواست یه لحظه درش بیارم هم من هم اون ساکت بودیم
ــــــــــ هعی مراقب باشـ...
قبله توجه کردن بهش سرم تقققققققق خورد به ستون و صداش تو جمعیت پخش شد و با درده مزخرفی از خواب پریدم و دیدم که چویا با نگرانی و استرس بهم خیره بود جدا از اون عرقه سردی رو سر و صورتش نشسته بود
☆چی شده را اینطوری نگاهم میکنی
♡هیچی فقط نگران بودم
☆ که اینطور از کی بیداری
♡حدوداً ساعتهای ۷
☆و از کی که داری من رو نگاه میکنی
♡هیچی اومده بودم برم توی آشپزخونه دیدم حالت بده چند ساعتی میشد نگات میکنم هر کاری کردم بیدار نشدی
☆ببخشید که نگرانت کردم بهتره برم یه چیزی برای صبحونه بیارم
♡ نه لازم نیست ن برمیگردم خونه
☆چرا میموندی حالا
♡نه کار دارم موریم چه میدونی دیگه اذیت میکنه خداحافظ
ویو: چویا
خواستم برم که دستم رو گرفت و من رو روی مبل انداخت شوک شده بودم و فقط به صورتش خیره بودم نفساش روی صورتم میشه عقب رفت ببخشید حواسم نبود
۱۶۴
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.