فیک تهکوک

فیک تهکوک
تو دیگه مال منی
نیم ساعت داشت می‌گذشت از مرگ پدر پسرک ۱۶ ساله داستان داشت آروم و بی سر صدا میرفت سمت اتاقش به خون روی دستاش خیره بود و سرش بر گردوند و دید آمبولانس داره پدرش رو میزاره روی برانکارد
فلش بک
ویو جئون (پدر کوک)
یه مدتی بود دیگه خسته شده بودم ولی نمی تونستم پیش جونکوک خودمو ضعیف نشون بدم تازه داشتم با مرگ همسرم کنار میومدم به لطف بهترین دوستم کیم خیلی دلداریم میداد و حواسش به منو جونکوک کوچولوم بود
روز بعد
باز پیداشون شد همون صاحب شرکتی که قبلا مال من بود باز داشتن مسخرم میکردن و بهم توهین میکردن
ساعت ۹ شب
رفتم داخل کوک تو حموم بود رفتم سمت آشپز خونه چاقو رو برداشتم
جئون:صبر کن
رفتم سمت گوشیم و به ته پیام‌ دادم درسته صمیمی ترین دوستم همون کیم تهیونگ
جئون:من دارم میریم مواظب پسرم باش و به سر پرستی بگیرش
وقتی فرستادم چاقو رو کنا گزاشتم و کاتر رو برداشتم و رگم رو رو زدم صدای دادم بلند شد و دست راستمو گزاشتم جلو دهنم و ....
ویو کوک
صدای داد پدرم اومد داشتم لباس میپوشیدم با بالا تنه ی برهنه رفتم پایین گوشی یه طرف کاتر یخ تر زمین خونی بود و پدرم...
امیدوارم از فیک جدید لذت ببرید 🎀🌟
شرایط: ۵ لایک .۱۰ کامنت