دوست برادرم پارت19
بعد چند ساعت غَلت خوردن رو تختش با احساس تشنه گی بلاخره خسته شد از تختش بیرون اومد...در اتاقش رو باز کرد همه جا تاریک بود سمت آشپزخونه رفت...اما چیزی که متعجبش کرد این بود که جیمین اونجا بود تکیه به کانتر داشت نوشیدنی میخورد ...یکم بهم نگاه کردن و بعد نگاهشون رو دزدیدن میسو با اینکه کنجکاو بود ترجیح میداد باهاش حرفی نزنه در یخچال رو باز کرد و بطری آب رو بیرون اورد و کمی اب برای خودش ریخت میخواست بدون عیچ گفت و گویی دوباره برگرده تو اتاقش اما انگار جیمین بود که میخواست سر بحث رو باز کنه
جیمین:چرا هنوز نخوابیدی ؟
میسو بدون نگاه کردن بهش جواب داد
میسو:فقط تشنم شد
اینبار میسو بود که منصرف شد و اب میوه ای از یخچال برداشت و سمت کانتر رفت و با یه حرکت روش نشست و خودش رو به خوردنش مشغول کرد جیمین ازین کارش متعجب شد اما انگار میسو به اینکه بقیه چه فکری در موردش میکنن اهمیت نمیداد...جیمین برای چند لحظه میسو رو برنداز کرد از پا های ل*خت و سفید و بعد جثه کوچکش و حالا که دقت میکرد واقعا این دختر زیبا بود
جیمین سعی میکنه باز موضوعی برای بحث پیدا کنه
جیمین:تو پرستاری؟
میسو لبخند کوچکی زد
میسو:بله ...تو بخش اورژانس
جیمین سری تکان داد و به سمت میسو رفت و دستش رو جلوش گرفت
جیمین:پس یه فکری برای این بکن
میسو متعجب به دست زخمی جیمین خیره بود
میسو:این چطوری زخمی شد؟!
نگاهی به دست جیمین انداخت...جیمین اروم براش توضیح داد
جیمین: وقتی داشتم سر نوشیدنی رو باز میکردم از دستم افتاد و شکست و موقع جمع کردن خیلی بد دستم رو برید
نیسو سرش رو به معنی فهمیدن تکان داد و پایین اومد و سمت کمدی که همیشه جعبه کمک های اولیه داخل بود رفت و اورد خودش هم نمیدونست چرا اما نگران بود و از اینکه جیمین زخمی بود خوشش نمیومد!
رو صندلی نشست و به جیمین اشاره کرد تا رو به روش بشینه
میسو: ...
جیمین:چرا هنوز نخوابیدی ؟
میسو بدون نگاه کردن بهش جواب داد
میسو:فقط تشنم شد
اینبار میسو بود که منصرف شد و اب میوه ای از یخچال برداشت و سمت کانتر رفت و با یه حرکت روش نشست و خودش رو به خوردنش مشغول کرد جیمین ازین کارش متعجب شد اما انگار میسو به اینکه بقیه چه فکری در موردش میکنن اهمیت نمیداد...جیمین برای چند لحظه میسو رو برنداز کرد از پا های ل*خت و سفید و بعد جثه کوچکش و حالا که دقت میکرد واقعا این دختر زیبا بود
جیمین سعی میکنه باز موضوعی برای بحث پیدا کنه
جیمین:تو پرستاری؟
میسو لبخند کوچکی زد
میسو:بله ...تو بخش اورژانس
جیمین سری تکان داد و به سمت میسو رفت و دستش رو جلوش گرفت
جیمین:پس یه فکری برای این بکن
میسو متعجب به دست زخمی جیمین خیره بود
میسو:این چطوری زخمی شد؟!
نگاهی به دست جیمین انداخت...جیمین اروم براش توضیح داد
جیمین: وقتی داشتم سر نوشیدنی رو باز میکردم از دستم افتاد و شکست و موقع جمع کردن خیلی بد دستم رو برید
نیسو سرش رو به معنی فهمیدن تکان داد و پایین اومد و سمت کمدی که همیشه جعبه کمک های اولیه داخل بود رفت و اورد خودش هم نمیدونست چرا اما نگران بود و از اینکه جیمین زخمی بود خوشش نمیومد!
رو صندلی نشست و به جیمین اشاره کرد تا رو به روش بشینه
میسو: ...
۲۰.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.