نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۱۵
ات : اومدم پایین
دیدم ی دختره کوک رو از پشت بغل کرده یکم ناراحت شدم اما نشون ندادم من که عاشقش نیستم اما برای اینکه شک نکنه رفتم سریع پایین و دختره رو از کوک
جدا کردم
کوک : هیس اروم باش خواهر کوچیک ترمه حسود
ات : به غیرتم بر خوردااا
کوک : خیلی خبب
دیرمون شد بدو برو تو ماشین کوک و ات سوار ماشین شدن و رسیدن فرودگاه
ات : کجا میریم؟
کوک : اول ژاپن بعد فرانسه
ا.ت : واقعاااااااا
کوک : اره ملکه من
سوار هوا پیما شدن و فیوشش جان؟ ) رسیدن ژاپن )
کوک : نظرت چیه بریم رستوران؟
ات : عمم. بریم
کوک : وارد شدیم و نشستیم
خب چی میخوری؟
ات : هرچی که تو بخوری منم میخورم
کوک : عاها باشه
کوک و انت غذا شون رو خوردن و ی هتل گرفتن و رفتن
وارد هتل شدن
ات : خیلی خسته بودم خودمو پرت کردم رو تخت
کوک : بیبی لباس راحتی هاتو بپوش بخوابیم
ات : اوکی کوکی منن
لباس خوابمو پوشیدم و رفتم رو تخت دراز کشیدم عکس لباس
رو نمیزارم چون بستگی به ذهن خودتون داره )
یهو یاد مامان بابام افتادم ... هیچ خبری از من ندارن به زودی
میبینمشون
کوک : لباسمو در آوردم با ی شلوارک رفتم رو تخت
ات رو بغل کردم
ات میدونستی دیوانه وار دوست دارم؟ تو همون نگاه اول
متفاوت بودی دستشدور کمرت
.. : ات
پارت = ۱۵
ات : اومدم پایین
دیدم ی دختره کوک رو از پشت بغل کرده یکم ناراحت شدم اما نشون ندادم من که عاشقش نیستم اما برای اینکه شک نکنه رفتم سریع پایین و دختره رو از کوک
جدا کردم
کوک : هیس اروم باش خواهر کوچیک ترمه حسود
ات : به غیرتم بر خوردااا
کوک : خیلی خبب
دیرمون شد بدو برو تو ماشین کوک و ات سوار ماشین شدن و رسیدن فرودگاه
ات : کجا میریم؟
کوک : اول ژاپن بعد فرانسه
ا.ت : واقعاااااااا
کوک : اره ملکه من
سوار هوا پیما شدن و فیوشش جان؟ ) رسیدن ژاپن )
کوک : نظرت چیه بریم رستوران؟
ات : عمم. بریم
کوک : وارد شدیم و نشستیم
خب چی میخوری؟
ات : هرچی که تو بخوری منم میخورم
کوک : عاها باشه
کوک و انت غذا شون رو خوردن و ی هتل گرفتن و رفتن
وارد هتل شدن
ات : خیلی خسته بودم خودمو پرت کردم رو تخت
کوک : بیبی لباس راحتی هاتو بپوش بخوابیم
ات : اوکی کوکی منن
لباس خوابمو پوشیدم و رفتم رو تخت دراز کشیدم عکس لباس
رو نمیزارم چون بستگی به ذهن خودتون داره )
یهو یاد مامان بابام افتادم ... هیچ خبری از من ندارن به زودی
میبینمشون
کوک : لباسمو در آوردم با ی شلوارک رفتم رو تخت
ات رو بغل کردم
ات میدونستی دیوانه وار دوست دارم؟ تو همون نگاه اول
متفاوت بودی دستشدور کمرت
.. : ات
۱۰.۰k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.