حسودی کردم ؟..آره..اونقدر که دلم میخواست اون مردک رو خفه
حسودی کردم ؟..آره..اونقدر که دلم میخواست اون مردک رو خفه کنم
.
end
متعجب شدی
+ چی ؟
_ اوه نه نه...خودت رو به اون راه نزن..خودت خوب میدونی منظور من چیه...
پوفی کشیدی و دستت رو روی پیشونیت گذاشتی
+ سونگمین...باورم نمیشه اینقدر بچه باشی که بخاطر اون موضوع بخوای حسودی کن...
قبل از اینکه بزاره حرفت رو تموم کنی سریع ماشین رو نگه داشت و با یک عصبانیت خاصی چشماش رو بهت دوخت..
از نگاهش یخ کردی..میتونستی به معنای واقعی بگی که هرگز دوست پسرت رو این شکلی عصبانی ندیده بودی..
دستت رو محکم فشار داد و تورو نزدیک خودش کشید، توی چشمات نگاه کرد و با دست دیگرش فکت رو توی مشتش گرفت..
_ حسودی کردم؟..آره کردم..اونقدر که دلم میخواست اون مردک رو همونجا خفه کنم...اما تو...
با دستش چونت رو فشرد و سرت رو نزدیک تر کرد
_میخواستم وقتی برسیم خونه به تنبیهات رسیدگی کنم ولی انگار باید همینجا مجازاتت رو انجام بدیم دختر بد...
.
end
متعجب شدی
+ چی ؟
_ اوه نه نه...خودت رو به اون راه نزن..خودت خوب میدونی منظور من چیه...
پوفی کشیدی و دستت رو روی پیشونیت گذاشتی
+ سونگمین...باورم نمیشه اینقدر بچه باشی که بخاطر اون موضوع بخوای حسودی کن...
قبل از اینکه بزاره حرفت رو تموم کنی سریع ماشین رو نگه داشت و با یک عصبانیت خاصی چشماش رو بهت دوخت..
از نگاهش یخ کردی..میتونستی به معنای واقعی بگی که هرگز دوست پسرت رو این شکلی عصبانی ندیده بودی..
دستت رو محکم فشار داد و تورو نزدیک خودش کشید، توی چشمات نگاه کرد و با دست دیگرش فکت رو توی مشتش گرفت..
_ حسودی کردم؟..آره کردم..اونقدر که دلم میخواست اون مردک رو همونجا خفه کنم...اما تو...
با دستش چونت رو فشرد و سرت رو نزدیک تر کرد
_میخواستم وقتی برسیم خونه به تنبیهات رسیدگی کنم ولی انگار باید همینجا مجازاتت رو انجام بدیم دختر بد...
۱۳.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.