فیک جونگ کوک«زندگی پیچیده ی من» p32
اسلاید اول برادر بزرگه ی هایونه.. اسلاید دوم هانه و اسلاید سومم هه سو
*از زبان جونگ کوک*
گفتم: پس چرا به مامان و باباتون نمیگین؟!
هان: الان دقیق چیشده یکی توضیح بده!!؟
هه سو: دو دقیقه خفه شو تو... نمیدونم جونگ کوک شیی؛ هنوز مطمئن نیستم
جونگ کوک: بنظرم ببرینش و نشون خانوادتون بدین!!
هه سو: اوکی
داشتیم حرف میزدیم که یهو دیدم بچه ها اومدن
جین: پسر حالت خوبه؟!
جیمین: اهای جونگ کوک شیی!! حالت خوبه؟!
جونگ کوک: خوبم... چرا اومدین؟!
یونا: حالتون بد بود انتظار داشتین نیایم!؟!
هانول: اونیییی!! هق....
هایون: خفه شدم هانول!!
یونا: خوبی هایون؟! ببخشید باهاتون نیومدیم!!
هایون: اصلا اینطوری حرف نزنین!!
هه سو: اینا کین اونی؟!
هایون: هانول و یونا دوستامن... جیمین و جین شیی هم رئیسامونن
جیمین: اشتباه نکن.. دوستاتونیم!!
خندیدم و گفتم: بله ایشون درست میگن.. و بچه ها ایشون هه سو و اون پسر هم هان هستن.. خواهر و برادرن و من و جونگ کوک رو نجات دادن
هه سو: البته خواهر و برادر های توهم هستیم اونی!!
همه: جانمممم؟!
جونگ کوک: حالا چیزی معلوم نیست که هه سو!!
هان: ولی بیاین پیشنهاد آقای جونگ کوک رو انجام بدیم!!
جونگ کوک: راحت باش و جونگ کوک صدام کن.. جونگ کوک خالی!!
هه سو: خب بزار بپرسم کی مرخص میشی!!
جونگ کوک: فکر نمیکنی یه ذره عجولی!؟!
هایون: من میگم بزار دوروز دیگه که من اماده بشم بعد بریم ملاقات مامان و بابا..!
هه سو: اوکی!!
هانول: بابا توضیح بدین به ماهم.. چیشدهه؟!
هایون:«با خنده» بهتون میگم تو خونه!!
*از زبان جونگ کوک*
گفتم: پس چرا به مامان و باباتون نمیگین؟!
هان: الان دقیق چیشده یکی توضیح بده!!؟
هه سو: دو دقیقه خفه شو تو... نمیدونم جونگ کوک شیی؛ هنوز مطمئن نیستم
جونگ کوک: بنظرم ببرینش و نشون خانوادتون بدین!!
هه سو: اوکی
داشتیم حرف میزدیم که یهو دیدم بچه ها اومدن
جین: پسر حالت خوبه؟!
جیمین: اهای جونگ کوک شیی!! حالت خوبه؟!
جونگ کوک: خوبم... چرا اومدین؟!
یونا: حالتون بد بود انتظار داشتین نیایم!؟!
هانول: اونیییی!! هق....
هایون: خفه شدم هانول!!
یونا: خوبی هایون؟! ببخشید باهاتون نیومدیم!!
هایون: اصلا اینطوری حرف نزنین!!
هه سو: اینا کین اونی؟!
هایون: هانول و یونا دوستامن... جیمین و جین شیی هم رئیسامونن
جیمین: اشتباه نکن.. دوستاتونیم!!
خندیدم و گفتم: بله ایشون درست میگن.. و بچه ها ایشون هه سو و اون پسر هم هان هستن.. خواهر و برادرن و من و جونگ کوک رو نجات دادن
هه سو: البته خواهر و برادر های توهم هستیم اونی!!
همه: جانمممم؟!
جونگ کوک: حالا چیزی معلوم نیست که هه سو!!
هان: ولی بیاین پیشنهاد آقای جونگ کوک رو انجام بدیم!!
جونگ کوک: راحت باش و جونگ کوک صدام کن.. جونگ کوک خالی!!
هه سو: خب بزار بپرسم کی مرخص میشی!!
جونگ کوک: فکر نمیکنی یه ذره عجولی!؟!
هایون: من میگم بزار دوروز دیگه که من اماده بشم بعد بریم ملاقات مامان و بابا..!
هه سو: اوکی!!
هانول: بابا توضیح بدین به ماهم.. چیشدهه؟!
هایون:«با خنده» بهتون میگم تو خونه!!
۸.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.