فیک صدای تو:
فیک صدای تو:
پارت ⁵
از زبان هاتسوکو:
اون.... داداشم بود... حدودا سه سال ندیده بودمش... یعنی برگشته؟.... دلم براش تنگ شده بود.... اون بیشعور فقط بخاطر مامانو بابا رفت...و منو هم ول کرد... اون موقع که مامانو بابا مردن فهمید ولی نیومد..
_ا.. اک.. اکوتاگاوا....
درسته... اکوتاگاوا اسم داداشمه.....
نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت..
فلش بک به سه سال پیش:
از زبان هاتسوکو:
کابوس دیدم داداشیم مرده. سریع از تختم اومدم پایین و رفتم اتاقش...
_د.. داداش؟
اون داشت از پنجره با یع کیف میپرید پایین
فهمیدم داره فرار میکنه
&هوممم؟..... چرا بیداری؟...
_داری چیکار میکنیی؟
&داد نزن....
&میخوام از این خاتواده راحت شم.... فهمیدی؟. ــپس جلومو نگیر...
از گوشه چشمم اشکی اومد
اکوتاگاوا از پنجره پرید پایین
سریع رفتم و از پنجره نگاش کردم
باد موهامو باز کرد و تو هوا ول شد
اکوتاگاوا سالم بود و چیزیش نشد
به من نکاه کرد و بی توجه رفت
پایان فلش بک *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خمارییی
پارت ⁵
از زبان هاتسوکو:
اون.... داداشم بود... حدودا سه سال ندیده بودمش... یعنی برگشته؟.... دلم براش تنگ شده بود.... اون بیشعور فقط بخاطر مامانو بابا رفت...و منو هم ول کرد... اون موقع که مامانو بابا مردن فهمید ولی نیومد..
_ا.. اک.. اکوتاگاوا....
درسته... اکوتاگاوا اسم داداشمه.....
نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت..
فلش بک به سه سال پیش:
از زبان هاتسوکو:
کابوس دیدم داداشیم مرده. سریع از تختم اومدم پایین و رفتم اتاقش...
_د.. داداش؟
اون داشت از پنجره با یع کیف میپرید پایین
فهمیدم داره فرار میکنه
&هوممم؟..... چرا بیداری؟...
_داری چیکار میکنیی؟
&داد نزن....
&میخوام از این خاتواده راحت شم.... فهمیدی؟. ــپس جلومو نگیر...
از گوشه چشمم اشکی اومد
اکوتاگاوا از پنجره پرید پایین
سریع رفتم و از پنجره نگاش کردم
باد موهامو باز کرد و تو هوا ول شد
اکوتاگاوا سالم بود و چیزیش نشد
به من نکاه کرد و بی توجه رفت
پایان فلش بک *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خمارییی
۲.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.