پارت ۳
از زبان سوجون:
واقعا تعجب کردم اون رگشو زده بود و خداروشکر چیزیش نشده بود اون اون پدرشه هینننن وای یعنی چی به بادیگارد ها گفتم که هانا رو ببرن بالا تو اتاقم
بعد از اینکه هانا رفت به تهیونگ نگاه کردم گفتم
سوجون:چه اتفاقی واسه هانا افتاد؟
تهیونگ:به هیچکس ربط نداره
سوجون:چرا داره چون من اوپاشم فهمیدی به من خیلی ام ربط داره باید بگی
تهیونگ:پوفففففف باشه حوصله کل کل کردناتو ندارم خانم خسته شده بود از ما بخواطر همین رگشو زده
سوجون:و توهم به یه طرفت بود اره تو چطور پدری هستی اون دختر خودته از جون و خون خودت ولی تو اصلا بهش اهمیت نمیدی اونم دل داره اونم آدمه از این به بعد هانا پیش من میمونه نمیزارم جایی بره فهمیدی نمیزارم دیگه بهش آسیب بزنی
تهیونگ:چی چی میگی دختر خودمه خودت میدونم باهاش چیکار کنم حتما اون جنده یه بار یا چند بار با توهم خوابیده اره اره (داد زد و هانا شنید)
سوجون:بستهه(داد)اون تاحالا به صورت یه پسر ام نگاه نکرده میفهمی اون بغیر ا مدرسه و خونه و اینجا جای دیگه ای نرفته بفهم(داد خیلی بلند)
تهیونگ عصبی شد و رفت تو دست هانا رو گرفت و کشید هانا داد میزد و میگفت
هانا:هایییییییی درد داره ولم کن ولم کنننننن
چون از جای زخم هانا گرفته بود زخم هانا شروع به خون ریزی کرد ولی تهیونگ اهمیت نداد سوجون سعی میکرد هانا رو از دست تهیونگ بگیره ولی نمیشد تهیونگ ولش نمیکرد تهیونگ هانا رو گذاشت تو ماشین و خودش هم نشت ماشینو روشن کرد و گاز داد خیلی تند میرفت هانا گریه میکرد ولی بیصدا
رسیدن خونه تهیونگ دست هانا رو گرفت و کشوند سمت اتاقش و گفت
تهیونگ: حق نداری از اینجا بیایی بیرون فهمیدی
و رفت هانا یواش یواش احساس کرد نفس داره بند میاد اسپری شم مونده بود پایین شروع میکنه به سرفه کردن (بچه ها هانا آسم داره)
خودشو با زور به سمت در میکشونه و محکم به درمیزنه که باز میشه تهیونگ بود وقتی هانا رو تو اون وضع میبینه شکه میشه و سریع میگه چیشده و هانا میگه
هانا :اسپریم پایین رویه مبله (سرفه خیلی شدید) ....
پابان پارت ۳
واقعا تعجب کردم اون رگشو زده بود و خداروشکر چیزیش نشده بود اون اون پدرشه هینننن وای یعنی چی به بادیگارد ها گفتم که هانا رو ببرن بالا تو اتاقم
بعد از اینکه هانا رفت به تهیونگ نگاه کردم گفتم
سوجون:چه اتفاقی واسه هانا افتاد؟
تهیونگ:به هیچکس ربط نداره
سوجون:چرا داره چون من اوپاشم فهمیدی به من خیلی ام ربط داره باید بگی
تهیونگ:پوفففففف باشه حوصله کل کل کردناتو ندارم خانم خسته شده بود از ما بخواطر همین رگشو زده
سوجون:و توهم به یه طرفت بود اره تو چطور پدری هستی اون دختر خودته از جون و خون خودت ولی تو اصلا بهش اهمیت نمیدی اونم دل داره اونم آدمه از این به بعد هانا پیش من میمونه نمیزارم جایی بره فهمیدی نمیزارم دیگه بهش آسیب بزنی
تهیونگ:چی چی میگی دختر خودمه خودت میدونم باهاش چیکار کنم حتما اون جنده یه بار یا چند بار با توهم خوابیده اره اره (داد زد و هانا شنید)
سوجون:بستهه(داد)اون تاحالا به صورت یه پسر ام نگاه نکرده میفهمی اون بغیر ا مدرسه و خونه و اینجا جای دیگه ای نرفته بفهم(داد خیلی بلند)
تهیونگ عصبی شد و رفت تو دست هانا رو گرفت و کشید هانا داد میزد و میگفت
هانا:هایییییییی درد داره ولم کن ولم کنننننن
چون از جای زخم هانا گرفته بود زخم هانا شروع به خون ریزی کرد ولی تهیونگ اهمیت نداد سوجون سعی میکرد هانا رو از دست تهیونگ بگیره ولی نمیشد تهیونگ ولش نمیکرد تهیونگ هانا رو گذاشت تو ماشین و خودش هم نشت ماشینو روشن کرد و گاز داد خیلی تند میرفت هانا گریه میکرد ولی بیصدا
رسیدن خونه تهیونگ دست هانا رو گرفت و کشوند سمت اتاقش و گفت
تهیونگ: حق نداری از اینجا بیایی بیرون فهمیدی
و رفت هانا یواش یواش احساس کرد نفس داره بند میاد اسپری شم مونده بود پایین شروع میکنه به سرفه کردن (بچه ها هانا آسم داره)
خودشو با زور به سمت در میکشونه و محکم به درمیزنه که باز میشه تهیونگ بود وقتی هانا رو تو اون وضع میبینه شکه میشه و سریع میگه چیشده و هانا میگه
هانا :اسپریم پایین رویه مبله (سرفه خیلی شدید) ....
پابان پارت ۳
۶.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.