پارت۳

هانا ذوق زده میشه و میگه:ب... بله حتما بعد خوشحال میشه و کوک رو بغل می‌کنه و میبوسه بعد هانا داخل بغل کوک خوابش می بره کوک هانا و میبره داخل اتاق و اون رو میخوابونه وخودش هم کنارش می‌خوابه صبح که هانا بلند میشه از پله ها که میاد پایین کوک بهش میگه : صبح بخیر عشقم ببخشید از الان میتونم بهت بگم عشقم
هانا میگه:بله منم به شما میگم عشقم
کوک به هانا میگه:پس بفرما صبحانه عشقم
هانا نیره صبحانه میخوره و به کوک میگه:من دلم خولاکی میقاد
کوک میگه:پس سریع آماده شو که بریم فروشگاه
باهم میرم فروشگاه خوراکی میخورن ومیان خونه موقع ناهار میشه کوک میخواد نهار درست کنه که هانا میگه:کوکی من، میشه من نهار درست کنم که تو ببینی دست پخت من بهتره یا تو
کوک میگه:بزار ببینم دست پخت تو چطوری هست
هانا نهار رو درست می‌کنه و به هانا میگه:برای شام هم تو غذا درست کن لطفاً آخه با اون دستای قشنگت غذا عالی میشه
هانا میگه:پس نمره به من رسید
کوک میگه:بله که رسید
بعد هانا به کوک میگه:میشه اعضا رو هم دعوت کنیم
کوک میگه:هرچی تو بگی باشه
هانا میگه:شام چی درست کنم
کوک میگه:بهترین غذایی با اون دستای قشنگت درست میکنی
هانا میگه:چشم قربان
اعضا شب میان خونه کوک و


ادامه دارد...