فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁴⁹
نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت.
برای جونگکوک شنیدن کلمه اوپا از زبون اون معنی داداشی یا برادر بزرگه رو میداد.
خیلی وقت بود که از واژه اوپا استفاده نکرده بود. همین شد که کوک فکر میکرد که شاید دیگه اون، اونو به چشم داداشش نبینه.
بهخاطر همین براش خیلی دردناک بود شنیدنش.
ساعت نزدیکای ¹¹ شب بود. ولی هموز جئون از اون اتاق کوفتی بیرون نیومده بود.
توی ذهنش همش به این فکر میکرد که یعنی ناراحتی جونگکوک بخاطر همون یه 'اوپا' گفتنش بود?
دوباره رفت تا یواشکی بهش نگاه کنه.
ولی اون همچنان مشغول ورزش بود. به میز کنار دیوار نگاه کرد.
مطمئن بود خستس، ولی هروقت عصبیه تا بیهوش نشه دست از ورزش کردن بر نمیداره.
نمیتونست تحمل کنه.
رفت سمت آشپزخونه و یه شیکر دیگه برداشت و آب ریخت و رفت سمت مکانی که جئون بود.
روی زمین نشسته بود و نفسنفس میزد.
بیحوصله غرید.
+: نمیخوای تمومش کنی! مردی بسه.
بدون حرفی شیکر رو از دست ات گرفت و سر کشید.
+: پاشو بریم.
_: یکم دیگه اینجا بمونم بعدا میرم.
+: یا اوپا!*داد
قیافه جئون یهحوری شد. با لحنی که سعی میکرد خودشو واسه داد زدن کنترول کنه روبه ات لب زد:
_: میشه .... میشه دیگه بهم .. بهم نگی اوپا.
+: چرا نگم?
_: ...
روشو از جونگکوک گرفت و با شیطنت لبخند زد.
+: مگه، مگه هر اوپایی به معنی داداشیه??
انگار که برق گرفته باشتش. با چشای درشت به دخترک خیره شد.
_: ه..ها?
نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت.
برای جونگکوک شنیدن کلمه اوپا از زبون اون معنی داداشی یا برادر بزرگه رو میداد.
خیلی وقت بود که از واژه اوپا استفاده نکرده بود. همین شد که کوک فکر میکرد که شاید دیگه اون، اونو به چشم داداشش نبینه.
بهخاطر همین براش خیلی دردناک بود شنیدنش.
ساعت نزدیکای ¹¹ شب بود. ولی هموز جئون از اون اتاق کوفتی بیرون نیومده بود.
توی ذهنش همش به این فکر میکرد که یعنی ناراحتی جونگکوک بخاطر همون یه 'اوپا' گفتنش بود?
دوباره رفت تا یواشکی بهش نگاه کنه.
ولی اون همچنان مشغول ورزش بود. به میز کنار دیوار نگاه کرد.
مطمئن بود خستس، ولی هروقت عصبیه تا بیهوش نشه دست از ورزش کردن بر نمیداره.
نمیتونست تحمل کنه.
رفت سمت آشپزخونه و یه شیکر دیگه برداشت و آب ریخت و رفت سمت مکانی که جئون بود.
روی زمین نشسته بود و نفسنفس میزد.
بیحوصله غرید.
+: نمیخوای تمومش کنی! مردی بسه.
بدون حرفی شیکر رو از دست ات گرفت و سر کشید.
+: پاشو بریم.
_: یکم دیگه اینجا بمونم بعدا میرم.
+: یا اوپا!*داد
قیافه جئون یهحوری شد. با لحنی که سعی میکرد خودشو واسه داد زدن کنترول کنه روبه ات لب زد:
_: میشه .... میشه دیگه بهم .. بهم نگی اوپا.
+: چرا نگم?
_: ...
روشو از جونگکوک گرفت و با شیطنت لبخند زد.
+: مگه، مگه هر اوپایی به معنی داداشیه??
انگار که برق گرفته باشتش. با چشای درشت به دخترک خیره شد.
_: ه..ها?
۵.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.